بازگشت

تشنگي كربلا... انتقام سقيفه!؟


اصل ماجراي كربلا بدست كارگزاران سقيفه بوقوع پيوست، و در واقع پايه شهادت امام حسين عليه السلام را در سقيفه پايه ريزي كردند. اين بود كه در كربلا مباني اعتقادي و عملي سقيفه صريحاً و به اشاره از زبان لشكر يزيد شنيده مي شد. تا آنجا كه وقتي امام حسين عليه السلام اتمام حجت كرد و فرمود: به چه بهانه اي مي خواهيد پسر پيامبرتان را بكشيد؟ گفتند: «بُغْضاً مِنّا لِأَبيكَ: براي بغضي كه با پدرت داريم».

از جمله بهانه هاي ديرينه معاويه قتل عثمان بود، كه در سايه آن حب عثمان را در دل بسياري كاشته بود. خود ابن زياد سعي در تلقين اين معني در سپاهيان خود داشت، و مظاهر آن را به عنوان يك انگيزه به لشكر القا مي كرد؛ و دو نكته مهم را به صور مختلف در اين باره در نظر گرفته بود: يكي محاصره عثمان و ديگري تشنه كشته شدن او. اين مطلب را هم در نامه اش و هم در ميدان كربلا صريحاً به رخ اصحاب امام حسين عليه السلام مي كشيد.


در يكي از نامه ها، ابن زياد به عمر سعد چنين گفته بود: «مگذار به هيچ عنوان يك قطره آب بخورند، همانطور كه عثمان آب نخورد».

پس از آن كه امام حسين عليه السلام و اصحابش براي رسيدن به آب اقدام به كندن چاه كردند، و جاسوسان خبر آن را به ابن زياد رساندند، در نامه ديگري به عمر سعد نوشت: «حسين و اصحابش چاه كنده و به آب دست پيدا كرده اند. از لحظه اي كه نامه من به تو رسيد آنان را از اين كار منع كن، و مگذار به آب دست پيدا كنند. هر قدر ممكن باشد بر آنان سخت بگير! اين كار را انجام بده، همانگونه كه آنان تشنگي را بر عثمان مسلط ساخته بودند».

در ميدان جنگ، آنگاه كه عطش بر امام حسين عليه السلام و اصحابش بسيار فشار آورده بود، يكي از ياران حضرت گفت: «يابن رسول اللَّه، آيا اجازه مي دهي من با اين لشكر صحبت كنم»؟ و حضرت اجازه داد.

او آمد و مقابل لشكر ايستاد و فرياد زد: «اي قوم،... اين آب فرات است كه مانند دريا مي رود و سگها و خوكها از آن مي خورند. شما اين آب را بر پسر پيامبر حرام كرده ايد و مانع مي شويد».

ناگاه كسي از ميان لشكر عمر سعد فرياد زد: «بس كن! ما بايد حسين را با عطش بكشيم همانطور كه عثمان با عطش كشته شد».

اين حرفها و حركتها معلوم كرد كه حبّ عثمان نه فقط در دل عمر سعد كه در دل لشكريان او نيز بوده است.