بازگشت

در مصيبت حضرت امام حسن


قسمتي از تركيب بند در مراثي. ديوان ص 117.



اي دل مگو كه موسم اندوه شد بسر

ماه محرم از بسر آمد مه صفر



فارغ نشد هنوز دل از بار اندهي

كايد بروي ماتم او، ماتمي دگر



كم نيست آل فاطمه گرچه به چشم خلق

بس اندكند و خوار و حقيرند و مختصر



اين قوم برگزيده ي خلاق عالمند

بر چشم كم به جانب اين قوم كم نگر



گرچه شكافته سر و پهلو شكسته اند

ورچه گداخته جگرند و بريده سر



طوس و مدينه، كوفه و بغداد و كربلا

شاهي به هر ولايت و ماهي بهر كجا



شرط محبت است بجز غم نداشتن

آرام جان و خاطر خرم نداشتن



از غير دوست روي نمودن بسوي دوست

الا خداي در همه عالم نداشتن



جاني براي خدمت جانان بتن بس است

اما چو جان طلب كند، آنهم نداشتن






معشوق اگر دو ديده پر از خون پسنددش

عاشق بجز سرشك دمادم نداشتن



گر كام تلخ لخت جگر خواهد از كسي

در كاسه جاي شهد، بجز سم نداشتن



در راه او اگر همه بارد خدنگ كين

شرط رهست، ديده ي بر هم نداشتن



ز انسان كه خورده سوده ي الماس مجتبي

در هم نكرده روي خود اهلا و مرحبا



از خواب جست تشنه لب آن سبط مستطاب

بر كوزه برد لب كه بر آتش فشاند آب



آبي كه داشت سوده ي الماس دركشيد

چون جعد جعده رفت هماندم به پيچ و تاب



بر بستر اوفتاد و كشيد آه دردناك

بيدار كرد زينب و كلثومم را ز خواب



زينب شنيد و شاه جگر تشنه را بخواند

آمد حسين و ديد و بيكباره شد ز تاب



گفت: اي برادر اين چه عطش وين چه آب بود

كز آتشش تو سوخته جاني و ما كباب؟



مي خواست تا بنوشد از آن آب آتشين

سازد بناي عالم ايجاد را خراب



بگرفت آب را ز برادر به خاك ريخت

خشكيد خاك از اثر آب، چون سحاب



وانگه چو جان پاك برادر ببر كشيد

گفت اين حديث و ناله ي زار از جگر كشيد



در تاب رفت و طشت ببر خواند و ناله كرد

آن طشت را ز خون جگر باغ لاله كرد



خوني كه خورد در همه عمر از گلو بريخت

خود را تهي ز خون دل چند ساله كرد



نبود عجب كه خود جگر ريخت در قدح

عمريش روزگار همين در پياله كرد



خون خوردن و عداوت خلق و جفاي دهر

يعني امامتش به برادر حواله كرد



نتوان نوشت قصه درد دلش تمام

ورنه توان ز غصه هزاران رساله كرد



زينب كشيد معجز و آه از جگر كشيد

كلثوم زد به سينه و از درد ناله كرد



هر خواهري كه بود روان كرد سيل خون

هر دختري كه بود، پريشان كلاله [1] كرد



آه دل از مدينه به هفت آسمان گذشت

آن روز شد عيان كه رسول از جهان گذشت




پاورقي

[1] کلاله: موي مجعد، کاکل، موي جلوي سر.