بازگشت

در مصائب حضرت خامس اصحاب كسا حسين بن علي


گلشن وصال. تأليف روحاني وصال بهمن ماه 1319. (قسمتي از 14 بند).



اين جامه ي سياه فلك در عزاي كيست؟

وين جيب چاك گشته ي صبح از براي كيست؟



اين جوي خون كه از مژه ي خلق جاري است

تا در مصيبت كه و در ماجراي كيست؟



اين آه شعله ور كه ز دلها رود به چرخ

ز اندوه دل گداز و غم جانگزاي كيست؟



خوني اگر نه دامن دلها گرفته است

اين لخت دل به دامن ما خونبهاي كيست؟



ذرات از طريق صدا ناله مي كنند

تا اين صد ز ناله ي اندوه فزاي كيست؟



صاحب عزا كسي است كه دلهاست جاي او

دلها جز آنكه مونس دلهاست جاي كيست؟



آري خداست در دل و صاحب عزا خداست

ز آن هر دلي به تعزيه ي شاه كربلاست



شاهنشهي كه كشور دل تختگاه اوست

محنت سپاهدار و مصيبت سپاه اوست



گفتي گناه او چه كه شمرش گلو بريد

انصاف وجود و رحم و مروت گناه اوست



گوئي كه سقف چرخ چرا شد سياه پوش

از دود آتشي است كه در خيمگاه اوست



بر كربلاي او نرسد فخر، كعبه را

كان يوسف عزيز امامت به چاه اوست



سبط نبي فروغ ده جرم نيرين

رخشنده آفتاب سپهر وفا حسين



اي چرخ از كمان تو تيري رها نشد

كآزاده اي نشان خدنگ بلا نشد



دور تو برخلاف مراد است اي دريغ

بس كام ناروا شد و كامت روا نشد



از بوالبشر گرفته بگو تا به مصطفي

آن كيست كز تو خسته ي تيغ جفا نشد؟



دندان مصطفي نشكست از عناد تو؟

يا حمزه از تو خسته ي زخم عنا نشد؟



نشكافت از تو تارك حيدر به تيغ كين؟

يا درد دل حواله ي خيرالنسا نشد؟



اي طشت واژگون مگر از حيله هاي تو

در طشت، پاره ي جگر مجتبي نشد؟



با اين همه تطاول و با اين همه خلاف

ظلمي بسان واقعه ي كربلا نشد



كاري نكرده اي كه توان بازگفتنش

و بازگويمت نتواني شنفتنش