بازگشت

بر كشته ي كربلا بگرييد


ديوان سيف فرغاني. با مقدمه ي دكتر ذبيح الله صفا، ص 176.



اي قوم در ين عزا بگرييد

بر كشته ي كربلا بگرييد



با اين دل مرده، خنده تا چند؟

امروز در اين عزا بگرييد



فرزند رسول را بكشتند

از بهر خداي را، بگرييد



از خون جگر سرشك سازيد

بهر دل مصطفي بگرييد



وز معدن دل به اشك چون در

بر گوهر مرتضي بگرييد



با نعمت عافيت به صد چشم

بر اهل چنين بلا بگرييد



دل خسته ي ماتم حسينيد

اي خسته دلان هلا بگرييد



در ماتم او خمش مباشيد

يا نعره زنيد و يا بگرييد






تا روح كه متصل به جسم است

از تن نشود جدا، بگرييد



در گريه، سخن نكو نيايد

من مي گويم، شما بگرييد



بر دنيي كم بقا بخنديد

بر عالم پر عنا [1] بگرييد



بسيار درو نمي توان بود

بر اندكي بقا بگرييد



بر جور و جفاي آن جماعت

يك دم ز سر صفا بگرييد



اشك از پي چيست؟ تا بريزيد

چشم از پي چيست؟ تا بگرييد



در گريه به صد زبان بناليد

در پرده به صد نوا بگرييد



تا شسته شود كدورت از دل

يك دم ز سر صفا بگرييد



نسيان كنه صواب نبود

كرديد بسي خطا، بگرييد



وز بهر نزول غيث [2] رحمت

چونم ابر گه دعا بگرييد





پاورقي

[1] عنا: رنج و زحمت.

[2] غيث: باران.