بازگشت

تشنه كامان






چون اجازت يافت عباس رشيد

از حسين آن مظهر حي شهيد



يافت چون آن سالك حق فرصتي

خواست زان پير طريقت همتي



دست شه بوسيد و شد در خيمه گاه

تا ستاند مشك و روآرد به راه






تا كند تحصيل آب آن بي قرين

بهر اطفال شه آب آفرين



ديد وضع خيمه و حال زنان

گشته درهم همچو زلف نو خطان



خيمه ها خالي ز مردان شجاع

كودكان با جان شيرين در وداع



ديد جاي هر جوان گلعذار

مادري را لاله آسا داغدار



ديد اگر كوشد به توديع زنان

مي شوند آندم مشوش كودكان



بست از توديع در ظاهر نظر

ليك حق را بودي از جانش خبر



كاندر آنساعت چه حالت داشت او

كز رخ طفلان خجالت داشت او



بهر تسكين دل اهل حرم

زد كنار خيمه ها اول قدم



تا بدانند آن زنان تيره روز

مير لشكر زنده ميباشد هنوز



زان بشارت تا به شادي تن دهند

وز غم و اندوه بي ياري رهند






مدتي شد خيمه ها را در طواف

حال بهتي دست دادش بي خلاف



گوئيا آن سرو نيكو نهاد

ياد بعد از ظهر عاشورا فتاد



گوئيا ميديد كاتش بي خبر

ميزند زين خيمه بر آن خيمه سر



گوئيا ميديد آن والامقام

لشكري مشغول تاراج خيام



گوئيا ميديد در حال فرار

كودكان را در بيابان بي قرار



اندر آن حالت كه آن صاحب علم

بود اندر كشمكش با بهت و غم



كودكان گشتند كم كم با خبر

آمدند از خيمه ها ناگه بدر



بهر ديدار عموي مهربان

كودكان سبقت گرفتند از زنان



جذبه ديدار سقاي رشيد

تشنگان را از حرم بيرون كشيد






چون كه كم كم كودكان گشتند جمع

همچنان پروانگان بر دور شمع



دامنش را جمله بگرفتند سخت

كاي عموي مهربان نيكبخت



اي فدايت جان ما لب تشنگان

وي به دامان تو دست انس و جان



با وجود اينكه اندر خيمه گاه

آب ناياب است اي مير سپاه



نيست ما را شكوه اي از هيچكس

اين سخن را بر تو مي گوئيم و بس



زانكه بي آبي قوي را با ضعيف

حاليا بگرفته اندر يك رديف



بلكه ميباشند از ما سر به سر

مادران و خواهران لب تشنه تر



چشم ما كز يم حكايت ميكند

تشنه كامان را سقايت ميكند



با وجود قطره هاي چشم تر

نيست بر آب روان حاجت دگر



ليك از بي شيري و سوز عطش

رحمتي فرما كه اصغر كرده غش






اين همه تشويش ما از بهر اوست

چاره اش موقوف تصميم عموست



او چو ما ديگر ندارد طاقتي

بيشتر شايد نماند ساعتي



روز ما گر چون شب مظلم شود

به كه موئي از سر او كم شود



غنچه بيند روي بي آبي اگر

روي گل، گلچين نمي بيند دگر