بازگشت

از براي كودكان كن فكر آب






شاه فرمود: اي مهين سردار من

در سپاه دين سپهسالار من






زين حوادث زود غمگين گشته اي

زود سير از جان شيرين گشته اي



تشنه كاميهاي اطفار فگار

زود برد از خاطرت صبر و قرار



گرچه هجر نوجوانان دلير

چون منت از زندگاني كرده سير



ليك روز كين سپهسالار را

صبر بايد تا برد پيكار را



نيستم غير از تو ديگر ياوري

اين تو ميداني كه مير لشكري



گر تو هم بندي كمر در كارزار

اهل بيتم را كه باشد غمگسار؟



باش در اين سرزمين، كز بعد من

خواهرانت را رساني در وطن



گر تو هم اينك به ميدان رو كني

امتحان قوت بازو كني



كس نميماند در اين ميدان كين

ماندم بار شهادت بر زمين






هيچ سرداري به نيروي تو نيست

كس حريف زور بازوي تو نيست



كي شنيدي در جهان شير ژيان

حمله ور گردد به خيل روبهان؟



اين بيابان جاي جولان تو نيست

زانكه يك تن مرد ميدان تو نيست



خود گرفتم كوفيان را بي دريغ

بگذراني از دم برنده تيغ



بعد ياران، حاصل اين كار چيست؟

خاصه كاري كش رضاي يار نيست



يار اگر بودي رضا بر اين عمل

كه شوندي كشته اين قوم دغل؟



از همان ساعت كه جنگ آغاز شد

دست دشمن بر سر ما باز شد



امر ميكردم به تيغ دست خصم

تا نمايد قبض روح پست خصم



ني كه ديگر كشته مي شد اكبرم

ني ز كف مي رفت يار و ياورم



پس ندارم اندر اي دشت خطر

جز رضاي دوست مقصودي دگر






يار چون خواهد سرم از تن جدا

راضيم بر آنچه مي خواهد خدا



پس تو نيز اي شير غاب پردلي

در شجاعت وارث بابم علي



چون كه داري از پي رفتن شتاب

پس براي كودكان كن فكر آب



جنگ بگذار اي علمدار شجاع

تا تواني، ليكن از خود كن دفاع