بازگشت

سرچشمه ي نوشين






مدد از فيض سحر خواهم و از لطف نسيم

رسدم از گل رويت مگر اي دوست شميم



گر كه فيض سحري هم نشود يار مرا

يا شميمت ز لطافت ندهد ره به نسيم



دل شب تا به سحر ياد رخ چون قمرت

در دل خويش كنم عكس جمالت ترسيم



لب لعل تو كه سرچشمه ي نوشين بقاست

هست چون كوثر و، رخسار تو جنات نعيم



پور علم و ادبي و، پدر فضل و كمال

تو ابوالفضلي و فضل است بدون تو يتيم






پدر گيتي از آوردن چون تو ابتر

مادر دهر هم از زادن چون توست عقيم



خواندت ماه بني هاشم اگر تشبيهي است

ور نه زين بيش مقام تو رفيع است و عظيم



در جوانمردي و ايثار و گذشت و شفقت

فرد و بي مثل، چناني كه بود حي قديم



چون تو بودي به صف كرب و بلا مير سپاه

لرزه افتاد عدو را به تن از وحشت و بيم



رو به درگاه تو آنكو به امان نامه نمود

رانده شد از درت آن گونه كه شيطان رجيم



جاي دارد كه شهيدان همگي غبطه خورند

به مقامي كه تو را داده خداوند كريم



بهر هر يك، همه ي جنت موعود كم است

گر كنند اجر تو را بين شهيدان تقسيم



گفت جايي كه امامت به فدايت جانم

به چه «اميد» و چه رو من كنمت جان تقديم