بازگشت

دست خدا






اي مغني چنگ غم را ساز كن

ناله ي جانسوز عشق آغاز كن



در دلم شور و نواي ديگر است

مستي طبعم ز جاي ديگر است



شاهباز فكرتم شد تيز پر

مي پرد بر اوج معني تيزتر



خاطرم چون بحر توفان زا شده

موج خيز اين بي سكون دريا شده



بلبل نطقم شده دستانسرا

مي كند در گلشن معني نوا






«اين نه بلبل اين نهنگ آتشي است

جمله ناخوشهاي عشق او را خوشي است»



برده بوئي از سراندازان عشق

خاصه سر خيل جانبازان عشق



آن بقامت غيرت سرو چمن

قاضي الحاجات و شمع انجمن



آن وفاي محض و آن مصداق جود

معني كامل ز اوفو بالعوقود [1]



حضرت عباس مير مه لقا

آن سپه سالار شاه كربلا



قامت او سرو باغ اعتدال

هيبت او كبرياي ذوالجلال



غره غراي [2] او نجم الهدي

عبد صالح بنده ي خاص خدا



قبله اهل وفا ابروي او

رشك طوبي قامت دلجوي او






مطلع الحق چهره ي نورانيش

داغ سجده زيور پيشانيش



در ره حق زان امير حق پرست

شد جدا چون شاخه طوبي دو دست



دست آن بيدست فوق دستهاست

«نايب است و دست او دست خداست»




پاورقي

[1] اشاره به آيه يکم از سوره مائده که مي‏فرمايد: اي آنان که ايمان آورديد به پيمان‏ها وفادار باشيد.

[2] پيشاني روشن.