بازگشت

آيينه حق نما






برادر چه آخر ترا بر سر آمد

كه سرو بلند تو از پا درآمد



چه شد نخل طوبي مثال قدرت را

كه يكباره بي شاخ و برگ و برآمد



چه از تيشه ي اين ستم پيشه مردم

بر آن گلبن و آن نهال تر آمد



دريغا كه آئينه ي حق نما را

ز خون زنگ بر چهره ي انور آمد



چو خورشيد خاور به خون شد شناور

مهي كز فروغ رخش خاور آمد



دريغا كه عنقاي قاف قدم را

خدنگ مخالف ببال و پر آمد



دو دستي جدا شد ز يكتاپرستي

كه صورتگر نقش هر گوهر آمد



كفي از محيط سخاوت جدا شد




كه قلزم در او از كفي كمتر آمد



دريغا كه دريا دلي ز آب دريا

برون بادروني پر از اخگر آمد



عجب در يكدانه ي خشك لعلي

ز دريا برون با دو چشم تر آمد



ز سوز عطش بود درياي آتش

دهاني كه سرچشمه ي كوثر آمد



دريغا كه آن رايت نصرت آيت

نگون از جفا كاري صرصر آمد