بازگشت

شهاب






به پيش چون تو دريائي، سرابم ميتوان گفتن

سراپا ديده شوقم، حبابم ميتوان گفتن






به دريا گشته ام ملحق، گذشتم چونكه از جانم

خوشم در راه تو، نقش بر آبم ميتوان گفتن



زمام اختيارم را گرفتي آنچنان بر كف

كه در دست تو همچون موم، آبم متوان گفتن



تو عطشان بر لب دريا و، من سقاي دربارت

شها از آتش خجلت، مذابم ميتوان گفتن



برايت آب ميجويم، در ناياب ميجويم

سراپا شوث و امسدم، شبابم ميتوان گفتن



دل صد پاره ام را، رشته ي عشق تو شيرازه

خموش و، يك جهان رازم، كتابم ميتوان گفتن



ترا شمع شب افروزم، عدو را برق جانسوزم

ميان آن سيه لشكر، شهابم ميتوان گفتن



كنار خوابگاه تو، چنان با سوز دل گريم

كه شمع خلوت بالين خوابم ميتوان گفتن



چنان ميسوزم از غمها و اشك از ديده ميريزم

كه از اين آب و آتشها كبابم ميتوان گفتن



به ياد گلشن زهرا، كه شد در كربلا پرپر

«حسانا» بسكه ميگريم، سحابم ميتوان گفتن