بازگشت

گوهر خونين






بيا كه بار امانت بمنزل افتاده

بيا كه كشتيت اي نوح در گل افتاده



ز راه لطف قدم نه دمي ببالينم

كه سخت كار من اينجا به مشكل افتاده



ز شوق اينكه رسد موجي از محبت تو

دلم چو گوهر خونين به ساحل افتاده



بدان طريق كه جان ميدمند بر ابدان

محبت تو پريروي در دل افتاده



به مجلسم چو نهي پا بهوش باش اي گل

كه مست نرگس چشمت به محفل افتاده



به تاب خرمن ز لفت دلم گرفته مكان




خبر دهيد كه آتش به حاصل افتاده



به چشم منتظرم تير خورده صد افسوس

براي ديدنت اين خار حائل افتاده



چنانكه پاي درختان «حسان» ثمر ريزد

دو دست پور علي در مقابل افتاده