بازگشت

دلير بالادست






در شجاعت، دلير بالا دست

شست از جان ناشكيبا دست



سر تسخير قله ها دارد

چشم شاهين بادپا با دست



گرم تكريم در تولا، جان

گرم تسبيح در مصلا دست



ياور روزهاي بي پدري

كودكان را اميد فردا دست



آفريند مگر به آهنگي

در سكوت زمانه، غوغا دست



تا مگر رخصت غزا يابد

برد در آستين مولا دست



اسب زين كرد، جوشن آماده

بهر سر باختن مهيا دست



به تظلم، به شكوه، يا به دعا

ميشود باز ديد هر جا دست






پلي از التماس بازوها

سوي آبي، پر از تمنا دست



به درود ستاره در ميدان

آن سوي خيمه ها هويدا دست



تا نيفتد ز پاي قامت عشق

ميكند از وفا تقلا دست



چه كسي غير از او تواند كرد

پيش بالاي عشق، سودا دست



پيرو آفتاب عاشورا

ميكشيد از حريم دنيا دست



پاسدار حريم عصمت گل

بست پيمان دير پا با دست



كه نگيرد دل از برادر خود

هست تا يك نفس توانا دست



نبض خورشيد شب شكن دارد

مي تپد، در غبار صحرا دست



بر پلشتي، فرود مي آيد

غيرت آهنگ، خنجرآسا دست



از هجوم شهاب تير عدو




همچو فولاد، بي مهابا دست



ريزش خون نابكاران است

يا سقوط سرو تن و پا دست



گفت: در قرب تشنگاني چند

حيف باشد مرا تماشا دست



هست سرمايه ام در اين وادي

بهر پيكار سخت، تنها دست



رفت با مشك سوي آب فرات

برد در عمق آب دريا دست



ديد تصوير تشنگانش را

شرمگين از نگاه آنها دست



مشت پر آب را به آب سپرد

كه ننوشد از آب تنها دست



خنجري از ميان نخلستان

گفت با بازوان، دريغا دست



هدف او نجات قوم عطش

هدف كوفيان اعدا دست