بازگشت

نداي ابوالفضل






سرو كجا، قامت رساي ابوالفضل

ماه كجا، جلوه ي لقاي ابوالفضل



مي رهد از رنج و غم به دنيي و عقبا

در دل هر كسي بود ولاي ابوالفضل



اي دل عاشق طلب كن از سر اخلاص

جرعه اي از چشمه ي صفاي ابوالفضل



هستي خود در ره عقيده فدا كرد

اي همه هستي من فداي ابوالفضل



در دل غمديده ام ولاي حسين است

در سر شوريده ام هواي ابوالفضل






ميرسد اينك بگوش دل هله بشنو

نغمه ي آزادي از نداي ابوالفضل



روز وفاي بعهد در صف هيجا

گفت زمين و زمان ثناي ابوالفضل



خصم به وحشت شد از رشادت عباس

دوست به حيرت شد از وفاي ابوالفضل



دست اگر شد جدا ز پيكر پاكش

هست بپا تا ابد لواي ابوالفضل



چشم اميدش بود بحشر، كه «قاضي»

عفو نمايد مرا خداي ابوالفضل