بازگشت

در عذرخواهي از نيازمند


فقيري از خانه اش خارج شد و كوچه هاي مدينه را پيمود و به خانه امام حسين عليه السلام رسيد. درِ خانه را كوبيد و شعر زير را سرود:

كسي كه به تو اميد بسته

و حلقه در خانه تو را به صدا درآورده، نااميد باز نگشته است.

تو سر تا پا، سخاوتي و معدنِ بخششي

و پدرت، كشنده فاسقان است.

امام حسين عليه السلام نماز مي خواند. نمازش را كوتاه كرد و به سوي او آمد و آثار گرفتاري و ناداري را در او ديد. به خانه باز گشت و قنبر را صدا زد. او پاسخ داد: بله، اي پسر پيامبر خدا!

[امام عليه السلام به او] فرمود: «آيا از مخارج زندگي ما چيزي در نزد تو مانده است؟».

گفت: دويست درهم هست كه فرموده اي آن را ميان خانواده ات تقسيم كنم.

فرمود: «همان را بياور. كسي آمده كه از خانواده ام به آن، سزاوارتر است».

سپس، آن را گرفت و از خانه خارج شد و در حال دادن آن به مرد عرب، چنين سرود:

«اين را بگير و من از تو پوزش مي خواهم

و بدان كه من نسبت به تو مهربانم.

اگر ما در زندگي بهره اي داشتيم

آن گاه، بارانِ بخشش ما بر تو فرو مي ريخت.

امّا روزگار بر ما تنگ گرفته است

و دستان ما اينك از بخشش هاي فراوان، كوتاه است».

اعرابي، آن را گرفت و باز گشت، در حالي كه مي گفت:

شما پاكاني امين هستيد

و هر جا ياد شويد، بر شما درود مي فرستند.

شما و فقط شما، والاياني هستيد كه علم به قرآن، نزد شماست

و نيز آنچه سوره ها بر آن مشتمل است.

كسي كه از تبارِ علي نيست

ديگر افتخاري ميان مردم ندارد.