بازگشت

در بيان غربت خويش


آنان كه دوستشان داشتم، از اين جهان رفتند

و اينك، در ميان كساني هستم كه دوستشان ندارم.

در ميان مردمي زندگي مي كنم كه پشتِ سرم ناسزا مي گويند

امّا من از آنان به بدي ياد نمي كنم.

تا مي توانند، در پيِ تباه كردنم هستند

ولي من براي اصلاح آنان، امر به معروف مي كنم.

با كينه و خشم، در پيِ زيان رساندن به من اند

حال آن كه من، در پيِ زيان آنان نيستم.

آنان حشرات گَزَنده را مي بينند كه در

اطراف من، صدا مي كنند؛ امّا آنها را از من نمي رانند.

هر گاه آتش كينه دل ها رو به خاموشي مي رود

آنان، آن را شعله ور مي كنند.

آيا انديشه خود را به كار نمي اندازند

يا عقل به سرشان باز نگشته است؟

آيا نمي دانند عواقب اعمال بدشان

دامنگير خودشان مي شود؟

پروردگارم براي من بس است

در برابر آنچه از آن بيم دارم و ستم هم، كارِ آنان است.

و كم است كسي كه به او ستم شود

و پروردگارش كفايتش نكند.