بازگشت

در عبرت گرفتن از گورها


ساكنان گورها را صدا زدم و آنها خاموش ماندند

امّا توده خاك گور در برابر سكوت آنان، مرا پاسخ داد.

گفت: آيا مي داني كه با ساكنان خود چه كرده ام؟

گوشت هايشان را متلاشي كرده ام و پوشاكشان را از هم دريده ام.

چشمانشان را از خاك آكنده ام

همانا كه از رسيدن خاشاكي، آزرده مي شدند.

امّا استخوان ها را نيز به گونه اي پراكنده كرده ام

كه بندها و دست ها و پاها از هم جدا گشته اند.

اين را از آن و آن را از اين، جدا كردم

و آنها را به حال خود گذاشتم، تا در مدّت طولاني به صورت استخوان هاي پوسيده درآيند.