آنچه درباره صلح، از ايشان روايت شده است
240. دلائل الإمامة - به نقل از محمّد بن يعلي -: امام حسين عليه السلام را در پشت كوفه ديدم كه با امام حسن عليه السلام به سوي معاويه مي رفتند. گفتم: اي ابا عبد اللَّه! آيا [به صلح،] راضي شدي؟
فرمود: «بانگي برآمد و هيجاني برانگيخته شد. عربي رانده شده و زَهري كُشنده و پيكان هايي تيز و بُرنده در كوفه و كربلا پيدا شدند.
به خدا سوگند، عامل اين كارها و صاحب قرباني و پرنده برچيننده دانه ها [1] منم، آن گاه كه كوه هاي كرانه عراق، فرو بريزند و ناله كوفه بلند شود و زمين، از بركتْ باز ايستد، خانه خدا را به تعطيلي بكشند و كُند و بي تحرّك، به مشقّت پيش رانده شود، تندرو، سركوب گردد. اي كاش، دسته هايي [جنگجو] بودند كه من، صاحب آنها بودم. بس است؛ بس است! كجا و چگونه؟ اگر مي خواستم، مي گفتم كه كجا فرود مي آيم و كجا مي ايستم».
گفتم: اي فرزند پيامبر خدا! چه مي گويي؟
فرمود: «جايگاهم ميان زمين و آسمان است و جايگاه فرودم، آن جاست كه شيعيانِ سِتَبر و رنج ديدگان استوار هستند كه در برابر ستم، سر فرود نمي آورند و براي آخرت، از هيچ مشكل و سختي اي روي نمي گردانند؛ ميراثبَران علي عليه السلام و وارثان خانه او».
پاورقي
[1] کنايه از کُشتن دشمنان و جنگجويان لشکر مقابل است.