بازگشت

فقدان رضايت قلبي مردم


يكي از نكات مهمي كه در منابع ديني از پايه هاي مشروعيت حكومت اسلامي به شمار مي رود، تأمين حقوق و نيازهاي واقعي مردم است كه طبعاً رضايت قلبي آنان را به همراه دارد.

آنچه كه در مكاتب سياسي امروز دنيا تحت عنوان دموكراسي و رأي اكثريت مردم مطرح مي شود، درواقع به اعتراف نخبگان آن جوامع ، حاكميت سرمايه داران است كه صاحب اصلي قدرت و ثروت اند، ولي با ابزارهاي تبليغاتي خود وانمود مي كنند كه اكثريت مردم حكومت مي كنند.

صرف نظر از بعضي تفاوت ها، حكومت معاويه به خاطر فريب بخشي از افكار عمومي و ايجاد رعب و وحشت در بخشي ديگر كه ظاهراً حمايت اكثريت مردم را در اختيار داشت ، ممكن است از نظر ظاهربينان حكومتي دموكراتيك به شمار رود، امام در حقيقت حكومتي استبدادي بود و اين واقعيت را نه تنها امام حسين ، بلكه بسياري از خواص نيز بدان واقف بوده و هرگاه فرصتي و فضايي پيدا مي كردند، در جلسات خصوصي يا عمومي مطرح مي كردند.

قتل بسياري از نيكان توسط معاويه نيز به خاطر اعتراض به عملكرد حكومت گواه صادقي بر اين مطلب است . توجه به مردم و رضايت آنان از ابتدا در كلمات امام حسين (ع) به چشم مي خورد.

هنگامي كه خليفه دوم پس از پيامبر، انتخاب مردم را علت تصدي حكومت خود شمرد، حسين بن علي در پاسخ او فرمود: «كدام مردم تو را امير كردند؟»

خليفه از اين سخن ناراحت شد و شكايت نزد علي (ع) برد كه فرزندت به من چنين مي گويد.

يكي از نقاط اختلاف و عوامل مخالفت امام و شخصيتهاي ديگر با معاويه اين بود كه تو بر خلاف نظر رسول خدا و سيره و سنت خلفاي پيشين ، همچنين با زير پا نهادن قرارداد صلح با امام مجتبي فرزند نالايقت را به جانشيني برگزيده اي و با تهديد و تطميع از مردم بيعت مي گيري .

معاويه به كارگزارنش دستور داده بود كه به هر قيمتي از مردم براي يزيد بيعت بگيرند. امويان در شام و بسياري از سرزمين هاي اسلامي مشكل چنداني احساس نمي كردند، چون به مدت بيست سال به ميل خود اسلام را معرفي كرده بودند، اما در شهرهايي چون مكه و مدينه و كوفه و بصره كه مردم حكومت پيامبر و خلفاي بعد از پيامبربالاخص امام علي (ع) را ديده بودند، با مشكل جدي رو به رو بودند.

سعيد بن عاص والي مدينه با خشونت تمام از مردم بيعت مي گرفت ، چرا كه اكثر مردم مدينه بالاخص بني هاشم زير بار بيعت با يزيد نمي رفتند.

شايد علت توصيه امام به پيروانش مبني بر اين كه بايد تا مرگ معاويه صبر كنيد،به همين جهت بود كه معاويه با رعايت ظواهر امر به هر قيمتي بسياري از مردم را راضي نگاه داشته بود. روساي قبايل را با درهم و دينار و آنان نيز افراد قبيله را مطيع خود و حكومت ساخته بودند.

قيام بر عليه چنين حكومتي كه خلاف هايش علني نشده و تحت پوشش دين و مصالح اسلام و مسلمين عملي مي كرد، دشوار بود. بسياري از مردم گرچه بر اثر تهديد يا تطميع امويان از حكومت پيروي مي كردند، اما علاقه اي به آنان نداشتند. اين مطلب از واضحات تاريخ است كه بسياري از مسافران كه با كاروان حسيني رو به رو شده و ازعزيمت آن حضرت به سوي عراق آگاه مي شدند، مي گفتند: «قلوبهم معك و سيوفهم عليك ».

امام نيز در شب عاشورا خطاب به ياران خود فرمود:«شما به اين دليل مرا همراهي كرديد كه مي دانستيد ما به سوي جماعتي مي رويم كه با زبان ها و قلب هايشان با ما بيعت كردند و اين كه ماجرا بر عكس شده ....»

رجال مذهبي و سياسي در مسئله جانشيني يزيد از اين كه خلافت را سلطنتي موروثي نمايد، به شدت ناراحت و نگران بودند، وقتي از او مي خواستند كه به شيوه پيامبر رفتار كند كه خلافت را به مردم واگذار كرد (از نظر افرادي چون عبدالله بن زبير كه با معاويه سخن مي گفتند، پيامبر براي خود جانشيني تعيين نكرد)، او پاسخ مي داد: چون شخصي مانند ابوبكر در ميان شما نيست ، اگر خلافت را به مردم واگذار كنم ، اختلاف پيش مي آيد و روي يك نفر توافق صورت نمي گيرد.

وقتي به او پيشنهاد شد كه مثل خليفه اول حكومت را به شخص غير از قوم و قبيله خود واگذار كند، يا مثل خليفه دوم امر خلافت را به شورايي بزرگان واگذار نمايد، عصباني شد و آنان را تهديد كرد و بالاخره با فريب و نيرنگ به دروغ به مردم گفت : بزرگان شما با يزيد بيعت كردند!

«رضايت مردم » در نظام سياسي اسلام از اصول مهمي است كه علاوه بر وجود آن در اصل بيعت با حاكم در استمرار حكومت نيز اهميت دارد. امام علي (ع) در نامه خود به مالك اشتر نيز او را به تأمين رضايت توده هاي مردم توصيه مي كند.

يكي از اشراف بصره پس از مرگ معاويه به رؤساي قبايل اين شهر گفت : «اكنون پسر او يزيد شراب خوار و سرآمد تباهي ها ادعاي خلافت بر مسلمين مي كند و بدون رضايت آنان آرزوي امارت دارد، با اينكه از صبر و بردباري اندك و دانش كم برخوردار است و در شناخت حق از جاي پاي خود نيز خبر ندارد.»

اگر جو خفقان عصر اموي از جامعه برداشته مي شد، سياست خدعه و فريب جاي خود را به راستي و صداقت با مردم مي داد، و مردم براي انتخاب شخصيتي آگاه به معارف و احكام دين و دلسوز آنان جز به فرزند پيامبر رو مي آوردند؟

نتيجه آن كه بيعت مردم با حكومت و رضايت قلبي آنان و حمايت عملي از حكومت از شرايط مهم موفقيت يك حكومت به شمار مي رود. حتي تصدي عملي حكومت توسط امام معصوم ، كه از مشروعيت الهي برخوردار مي باشد، بدون بيعت و همراهي مردم امكان پذير نيست ، چنان كه فريب خوردن مردم در زنان اميرالمؤمنين علي (ع) و پيروي نكردن از آن حضرت و نيز تنها گذاشتن و خيانت كردن به امام مجتبي (ع) موجب شد كه حكومت به كساني برسد كه هيچ گونه مشروعيتي نداشتند.

نه مشروعيت الهي و نه مشروعيت مردمي ، نه منصوب از سوي پيامبر بودند، و نه منتخب واقعي مردم ، بلكه قدرت طلبان و سياست بازاني بودند كه با خدعه و فريب افكار عمومي ، و با جرم و جنايت و با زر و زور و تزوير بر جامعه مسلط شدند.

امام خميني در پاسخ يك سؤال نقش مردم را در حكومت اسلامي به خوبي تبيين نموده اند و در خصوص تصدي حكومت توسط فقيه جامع الشرايط مرقوم فرموده اند:« [فقيه جامع الشرايط ] ولايت در جميع صور دارد، لكن تولّي امور مسلمين و تشكيل حكومت بستگي دارد به آراي اكثريت مسلمين كه در قانون اساسي هم از آن ياد شده است و در صدر اسلام تعبير مي شده به بيعت با ولي ّ مسلمين »

از اين بيان به خوبي استفاده مي شود كه مشروعيت حاكم اسلامي ، اعم از امام معصوم يا فقيه جامع الشرايط در عصر غيبت ، الهي بوده و به آراي اكثريت مردم بستگي ندارد، اما به دست گرفتن امور و تشكيل حكومت بدون آراء مردم امكان پذير نيست . اين تفسير، با توجه به مباني انديشه حضرت امام در مسئله ولايت فقيه ، مناسب ترين تفاسير به نظر مي رسد. چون ايشان تفكيكي بين «آراي اكثريت مسلمين در عصر حاضر» و«بيعت با ولي مسلمين در صدر اسلام » قائل نشده اند، معلوم مي شود كه همان طور كه مشروعيت ولايت اميرمومنان علي (ع) به بيعت با مردم با ايشان بستگي نداشته ، بلكه تحقق خارجي آن بدون بيعت مردم ممكن نبود، در عصر غيبت نيز ولايت فقيه از همين قبيل است .