بازگشت

پاسخ امام حسين به سوال حسن بصري


وي «حـسن بن يسار»، مادرش «خيره» كنيز «ام سلمه»، همسر رسول خدا (ص) است، او از طـرفـداران «مـسـلـك قـدري» بـوده و در ايـن زمـيـنـه مـكاتباتي هم با امام حسن و امام حسين (ع) داشته است شاگردش «ابن ابي العوجا» مادي پرست معروف است كه بعدا از وي دست مـي كشد، چون مي گفت: حسن بصري آدم مختلطي است، گاهي جبري مي شود و گاهي قدري و يك عقيده ثابت ندارد. «حـسـن بـصـري» از مـنـحـرفـيـن و مـعـتـرضـين به اميرالمؤمنين (ع) بود و در اثر نفرين آن حـضـرت هـمـيشه محزون بود گويا از دفن رفيقش برگشته يا گمشده ايي داشته و مي گفت: «نفرين مرد صالحي دامنگير من شده است» حضرت، لقب «سامري امت» به او داده است توحيد صدوق، 253بحار، 41 /302، سفينه، «حسن») در مورد «قدر».

«فـاتـبـع مـا شرحت لك في القدر مما افضي الينا اهل البيت فانه من لم يؤمن بال قدر خيره و شره كفر، و من حمل المعاصي علي اللّه عزوجل فقد افتري علي اللّه افترا عظيما. ان اللّه تـبارك و تعالي لا يطاع باكراه و لا يعصي بغلبة، و لا يهمل العباد في الحكمة، لكنه المالك لما مـلـكـهـم و الـقـادر لـما عليه اقدرهم، فان ائتمروا بالطاعة لم يكن صادا عنها مبطنا و ان ائتمروا بالمعصية فشا ان يمن عليهم فيحول بينهم و بين ما ائتمروا به فعل، و ان لم يفعل فليس هو حملهم عـلـيها قسرا و لا كلفهم جبرا، بل بتم كينه اياهم بعد اعذار ه و انذاره لهم و احتجاجه عليهم طوقهم و مكنهم و جعل لهم السبيل الي اخذ ما اليه دعاهم و ترك ما عنه نهاهم. جعلهم مستطيعين لا خذ ما امرهم به من شي غير اخذيه، و لترك ما نهاهم عنه من شي غير تاركيه، و الحمد للّه الذي جعل عباده اقويا لما امرهم به، ينالون بتلك القوة و ما نهاهم عنه و جعل العذر لمن لـم يـجـعل له السبيل حمدا مقبلا فانا علي ذلك اذهب، و به اقول واللّه و انا و اصحابي ايضا عليه و له الحمد» [1] «اين شرحي است در مورد «قدر» كه به ما اهل بيت رسيده و افاضه شده، از آن پيروي كن بدان هر كـس كـه به «قدر» ايمان نياورد، چه خوب و چه بد آن، كافر شده است و هر كس كه گناهان را به حساب خداوند بگذارد (و خود را تبرئه كند) افتراي بزرگي را به خداوند نسبت داده است. خـداونـد مـتـعـال، به اجبار اطاعت نمي شود و به جبر هم معصيت نمي شود و بندگان خدا هم در حكمت (انتخاب راه) آزاد گذاشته نشده اند، بلكه خداوند مالك آن چيزي است كه بندگان دارند و قادر بر آن چيزي است كه بندگانش قدرت دارند. پس اگر بندگان، دنبال طاعت بروند، خداوند مانع نمي شود و اگر به دنبال معصيت بروند، اگر بـخـواهد بين آنها و گناه، مانعي را ايجاد مي كند و اگر اين كار را نكند،معنايش اين نيست كه پس بـندگانش را جبرا بر آن مجبور ساخته است، بلكه بعد از انذار و ارشاد و اتمام حجت آنان را بر اعمال مـسـلـط كـرده اسـت خـداونـد بر بندگان خود راهي نهاده است كه بتوانند اوامر او را انجام دهند و منهيات او را ترك نماييد. خـداونـد بـه بندگانش نيرويي عنايت كرده تا اوامر او را انجام دهند و نواهي او را ترك نمايند حمد خـداي را كه بندگانش را در انجام اوامرش قوي گردانده است و با اين قوه و نيرو، اوامر و نواهي او را بـجـا مـي آورنـد و آنـانـي را كـه قـدرت ترك ندارند معذور دانسته و اين حمد و سپاس مورد قبول درگـاهـش واقـع بشود من هم بر همين عقيده و مرام، معتقدم و بر طبق آن مشي مي كنم به خدا سوگند! راه من و يارانم همين است و حمد مخصوص خداوند مي باشد».


پاورقي

[1] بحار الانوار، 5 /123 بلاغة الحسين، 57.