بازگشت

روضه


«ولما راي الحسين (ع) مصارع فتيانه و احبته عزم علي لقا القوم بمهجته و نادي: هل من ذاب يذب عـن حـرم رسول اللّه؟ (ص)، هل من موحد يخاف اللّه فينا؟

هل من مغيث يرجواللّه باغاثتنا؟

هل من معين يرجو ما عند اللّه في اغاثتنا؟

فارتفعت اصوات النسا بالعويل» [1] «چون حسين (ع) كشته شدن جوانان و عزيزانش را ديد، آماده گذشتن از خود و جانبازي شد، لذا با صداي بلند فرمود: آيا كسي هست كه از حرم پيامبر (ص) دفاع كند؟

آيا خدا پرستي هست كه از خدا بـتـرسـد به خاطر ما؟

آيا كسي هست كه به خاطر خداوند به ما فرياد رسي كند و ما را كمك نمايد؟

اينجا بود كه صداي گريه و ناله زنها بلند شد» اما ديگر براي حسين (ع) كسي باقي نمانده: لـذا مـتوجه ابدان شهدا شد و فرمود: «يا ابطال الصفا، و يا فرسان الهيجا، مالي اناديكم فلا تجيبوني و ادعـوكـم فـلا تـسـمـعـونـي فـقـومـوا عـن نومتكم ايها الكرام، و ادفعواعن حرم الرسول الطغاة اللثام» [2] شاعر عرب هم چنين مي گويد:



فناداهم قوموا عجالا فما العري

بدار و لا هذا المقام مقام



فماجت علي وجه الصعيد جسومهم

ولو اذن اللّه القيام لقاموا



«ابـدان مطهر شهدا را صدا زد كه زود برخيزيد چرا برهنه در اين خاك افتاده ايد در حالي كه اينجا جاي خوابيدن نيست در پاسخ، بدنهاي شهدا روي خاك حركتي كردند كه اگر خداوند اجازه بدهد و زنـده شـويـم، بـرمـي خـيـزيم (يعني حسين (ع) تو از حضرت مسيح كمتر نيستي، ما را با آن دم مسيحائي زنده كن تا برخيزيم و از تو دفاع كنيم»).



كجا رفتند آن رعنا جوانان

كجا رفتند آن پاكيزه جانان



همه بار سفر بستند و رفتند

همه دست از جهان شستند و رفتند




پاورقي

[1] ملهوف، 49.

[2] ناسخ التواريخ، 2 /377.