بازگشت

عمروعاص در حال احتضار


در موقع احتضار، محافظين خود را جمع كرد و گفت: «من براي شما چگونه بودم؟».

گفتند: آقاي خوبي بودي و در حق ما بسيار احسان كردي. گفت: «من اينها را انجام مي دادم تا امروز مرگ را از من دفع كنيد» آنان به همديگر نگاهي كردند كه چه مي گويد؟.

«فـنظر القوم الي بعض فقالوا: واللّه، ما كنا نحسبك تكلم بالعورا يا اباعبداللّه، قدعلمت انا لا نغني عنك من الموت شيئا». «گفتند باور نمي كرديم كه امروز اين چنين سخن بگويي، تو مي داني كه ما نمي توانيم مرگ را از تو دور كنيم». عـمروعاص گفت: من هم مي دانم كه اين كار در حيطه قدرت شما نيست، خدا رحمت كند علي بن ابيطالب را كه مي گفت: «حرس المر اجله» [1] .


پاورقي

[1] اشـاره بـه حـکـمت 312 نهج البلاغه است «کفي بالاجل حارسا» براي مرگ کافي است که نگهبان انسان باشد».