بازگشت

ماجراي جعفر بن ابي طالب و پادشاه حبشه


به دنبال مهاجرت جمعي از مسلمانان به حبشه، قريش، «عمرو بن عاص و عبداللّه بن ابي ربيعه» را به تعقيب آنان فرستادند تا «نجاشي» را متقاعد كرده و مسلمانان را مجبور به بازگشت نمايد، اما نجاشي زير بار قضاوت يكطرفه عمروعاص نرفت و بنا شد مسلمانان را بخواهد و از آنان در مورد دين جديدشان تحقيق نمايد جلسه با حضور سران مملكت و علماي مسيحيت تشكيل شد، نجاشي از اين جمعيت مهاجر، پرسيد: چرا از آيين خود دست كشيديد و به آيين ما و آيين ديگر هم روي نياورديد؟

اينجا بود كه «جعفر بن ابيطالب» برخاست و گفت: «ايـهـا الملك! انا كنا قوما في جاهلية نعبد الاصنام و ناكل الميتة و ناتي الفواحش، و نقطع الارحام و نـسـي الـجوار و ياكل القوي منا الضعيف، فكنا علي ذلك حتي بعث اللّه عزوجل علينا رسولا منا، نـعـرف نسبه و صدقه و امانته و عفافه، فدعانا الي اللّه لنوحده و نعبده و نخلع ما كنا عليه نحن و اباؤنا مـن دونـه، مـن الـحجارة و الاوثان، و امرنا بصدق الحديث و ادا الامانة و صلة الرحم و حسن التجاوز و الـكف عن المحارم و الدماونهانا عن سائر الفواحش و قول الزور، و اكل مال اليتيم و قذف المحصنة و امرنا ان نعبداللّه لا نشرك به شيئا والصلاة و بالزكاة و الصيام» [1] .

يعني: «اي پادشاه! ما مردمي بوديم كه در جهل و ناداني بسر مي برديم، بت مي پرستيديم و گوشت مـردار مـي خـورديـم، مرتكب فواحش و فجور مي شديم، قطع رحم مي كرديم و با همسايگان بدي مي نموديم، قوي دستان ما زير دستان را مي خوردند، اين رفتار و كردار ما بود تا آنكه خداوند متعال، پـيـامـبـري را از ميان ما برانگيخت كه نسب و صداقت و پاكدامني او را به خوبي مي شناسيم، ما را به تـوحـيـد و يـكـتـاپـرسـتـي و دسـت برداشتن از آنچه پدران ما مي پرستيدند دعوت نمود، ما را به صداقت و امانتداري و صله ارحام و نيكي به همسايگان و دوري از گناه و خونريزي و زشتيها و گفتار نـاروا و خـوردن مـال يـتـيمان و نسبت ناسزا به ديگران دادن دعوت مي كند، به ما دستور داده كه تنها خداوند را بپرستيم و شريكي براي او قايل نشويم و امر به نماز و زكات و روزه داده است». آنـگاه «جعفر»، آياتي از سوره مريم (كهيعص ذكر رحمة ربك عبده زكريا) را براي نجاشي قرائت كرد كه اشك چشم او بر محاسنش جاري شد. آري ايـن يك شاهد تاريخي است كه چگونه رسول خدا (ص) مردم را از تاريكها نجات داد و آنان را به صـراط مـسـتقيم هدايت فرمود و بعد از غروب اين خورشيد عالمتاب، اميرالمؤمنين (ع) به جاي او نـشـسـت، هـرچند نگذاشتند حضرت، اين مردم را همانند پيامبر (ص) هدايت نمايد و حكام غاصب و دسـتـگـاه ظـلـم بـنـي اميه، آنچنان مردم را در تاريكي بردند كه تمام تلاش خود را در محو آثار نبوي (ص) و علوي به كار بردند كه هنوز هم آثار سوء آن باقي است. و منظور از (والنهار اذا جلاها) حضرت مهدي (عج) است كه با طلوع خود تاريكي ها را از بين مي برد چـنـانـچه در روايات آمده است: «كما ينتفعون بالشمس اذاسترها سحاب» كيفيت بهرمند شدن مردم از حضرت همانند خورشيدي است كه در پشت ابر قرار بگيرد [2] .


پاورقي

[1] الحديد، ج6، ص 309.

[2] منتخب الاثر ص 271.