بازگشت

روضه


وقتي حضرت زينب (ع) وارد مسجد پيامبر (ص) شد، دو بازوي درب را گرفت و گفت:

«يا جداه! اني ناعية اليك اخي الحسين (ع)» [1] «يا رسول اللّه (ص)! خبر شهادت برادرم حسين (ع) را برايت آورده ام».



برخيز حال زينب خونين جگر بپرس

از دختر ستمزده حال پسر بپرس



با كشتگان به دشت بلا گر نبوده اي

من بوده ام حكايتشان سر به سر بپرس



از ماجراي كوفه و از سرگذشت شام

يك قصه ناشنيده حديث دگر بپرس



بال و پرم ز سنگ حوادث به هم شكست

برخيز حال طائر بشكسته پر بپرس



مـرحـوم «مـحـدث نـوري» در «دار الـسلام» از مرحوم «سيد محمد باقر سلطان آبادي» نقل مـي كـنـد كه در بروجرد به چشم درد مبتلا شدم، به نحوي كه همه اطبا شهر از معالجه آن عاجز شـدنـد لـذا مرا به سلطان آباد (اراك) آوردند و لي اطبا آنجا هم نتوانستند مرا معالجه كنند، و درد چـشـم آرامـش در روز و اسـتـراحـت در شـب را از من گرفته بود، يكي از رفقا كه عازم كربلا بود پـيشنهاد كرد كه همراه او به كربلا جهت استشفا بروم ولي اطبا مي گفتند اگر راه بروي به كلي بينائي خود را از دست مي دهي. بـاز يكي ديگر از دوستان كه عازم كربلا بود گفت شفا تو در اين است كه خاك كربلا را سرمه چشم كني، لذا همراه او حركت كردم اما به منزل دوم كه رسيدم دردچشم شدت كرد و همه مرا ملامت كردند و گفتند بهتر است كه برگردي. شـب در اثـر چـشـم درد نـخـوابـيـدم تـا موقع سحر، لحظه ائي خوابم برد، در عالم رؤيا حضرت زيـنـب (س) را ديدم، گوشه مقنعه او را گرفته و بر چشمم ماليدم و از خواب كه بيدار شدم، ديگر آثاري از ناراحتي چشم در من نبود [2] .


پاورقي

[1] منتهي الامال، 1 /542.

[2] رياحين الشريعه 3 /164.