بازگشت

آخرين ملاقات


آخـريـن باري كه سيدالشهدا (ع) با عمر سعد ملاقات كرد، صبح عاشورا بعد ازخواندن خطبه دوم و اتـمـام حـجت بود كه، عمر سعد را خواست، اگر چه او از رو به روشدن با حضرت كراهت داشت، ولي به حضور امام آمد، حضرت خطاب به او فرمود: «اتزعم انك تقتلني و يوليك الدعي بلاد الري و جرجان؟

واللّه لا تتهنا بذلك، عهدمعهود فاصنع ما انـت صـانـع فـانك لا تفرح بعدي بدنيا و لا آخرة و كاني براسك علي قصبة يتراماه الصبيان بالكوفة و يتخذونه غرضا بينهم» [1] «خيال مي كني در قبال كشتن من، ابن زياد حكومت ري و جرجان را به تومي دهد؟

به خدا قسم! به اين خوشحال نخواهي شد، زيرا اين عهد و پيماني است پيش بيني شده، اكنون هركاري از دستت بـرمـي آيد انجام بده، اما بدان بعد از اين در دنيا و آخرت خوشحال نخواهي بود و گويا از هم اكنون مـي بـيـنـم كـه سر تورا بالاي ني مي زنند و كودكان كوفه آن را به هم پاس مي دهند و وسيله بازي كودكان خواهد شد».


پاورقي

[1] مقتل الحسين (ع) خوارزمي، 2 /8، مقتل الحسين مقرم، 289.