بازگشت

روضه


حموي در معجم الادبا از خالع نقل مي كند كه در سال 346 كه من كودكي بودم با پدرم در مجلس كبودي در بغداد نشسته بوديم و مجلس از جمعيت موج مي زد، ناگاه مردي غبار آلود، عصا بدست وارد شـد و گـفـت: «انا رسول فاطمة الزهرا (س) اتعرفون لي احمد المزوق النائح» من فرستاده حضرت زهرا (س) هستم، آيا مي توانيد احمد مزوق نوحه خوان را به من معرفي كنيد؟.

گفتند: در همين مجلس نشسته است. آنگاه خطاب به احمد نوحه خوان گفت: من فاطمه (س) را در عالم رؤيا ديدم كه به من فرمود، به بـغـداد بـرو و از احـمـد مـزوق جويا شو و بگو شعر ناشي را كه در آن گفته: «بني احمد قلبي لكم يتقطع» را براي فرزندم نوحه سرائي كن. تصادفا خود شاعر هم يعني: «علي بن عبداللّه بن و صيف» معروف به «ناشي» متوفاي 365 در آن مجلس حاضر بود، چون اين سخن را شنيد، او و احمد و سايرين سيلي به صورت خود زدند و آنگاه تا ظهر همچنان به نوحي سرائي مشغول بودند. و اما اشعار ناشي كه مورد عنايت صديقه كبري (س) بوده عبارت است از:



بني احمد قلبي لكم يتقطع

بمثل مصابي فيكم ليس يسمع



فما بقعة في الارض شرقا و مغربا

وليس لكم فيها قتيل و مصرع



جسوم علي البوغا ترمي و ارؤس

علي ارؤس اللدن الذوابل ترفع



كان رسول اللّه اوصي بقتلكم

واجسامكم في كل ارض توزع [1] .



اي فرزندان احمد، دلم در مصيبت شما خونست و مانند مصيبت شما شنيده نشده است. در مشرق و مغرب، سرزميني نيست مگر آنكه از شما كشته و يا بخاك و خون آغشته اي در آنجا نباشد. بدنهائي را بر خاك نرم تيره گذاشتند و سرهائي را بر نوك نيزه ها برافراشتند. گويا پيامبر (ص) چنين وصيت كرده بود كه شما را بكشند و هيچ سرزميني را از بدنهاي شما خالي نگذارند.


پاورقي

[1] الغدير 4 /30.