بازگشت

ندامت عبيدالله


بعد از واقعه جانسوز كربلا، عبيداللّه هميشه تاسف مي خورد كه چرا حسين بن علي (ع) را ياري نكرد و اشعاري را هم سروده كه چند بيت آن را از كتاب «نفس المهموم، باب مراثي» نقل مي كنيم:



فيا ندمي الا اكون نصرته

الا كل نفس لا تسدد نادمة



و اني علي ان لم اكن من حماته

لذو حسرة ما ان تفارق لازمة



سقي اللّه ارواح الذين تازروا

علي نصره سقيا من الغيث دائمة



وقفت علي اطلالهم و محالهم

فكاد الحشي ينفض و العين ساجمه



«چـقـدر تـاسـف مـي خـورم كـه حـسـين را ياري نكردم! آري هر انسان نادرست، روزي پشيمان مي شود». «به خاطر نصرت نكردن او، تا زنده هستم حسرت مي خورم». «خداوند، ارواح ناصرين او را از باران رحمتش سيراب كند». «در كنار قبورشان ايستادم در حالي كه نزديك بود قلبم پاره و اشك چشمم خشك شود».