بازگشت

شهادت ناحق


روزي رسول خدا (ص) در جمع همسرانش فرمود: «مي بينم يكي از شما را به راه ناحقي مي برند كه سـگهاي منطقه «حواب» بر او عوعو مي كنند» سپس رو كرد به عايشه و فرمود: «اياك يا حميرا ان تكونيها، تو آن زن نباشي». اين خبر غيبي پيامبر (ص) در حركت اصحاب جمل از مكه به طرف بصره محقق شد، هنگامي كه به منطقه «حواب» رسيدند و سگها عوعو كردند، شخصي از ميان جمعيت گفت: «لعن اللّه الحواب فما اكثر كلابها!» و قتي عايشه نام «حواب» راشنيد، گفت: (ردوني، ردوني، مرا برگردانيد، مرا برگردانيد كه پيامبر (ص) مرا از آمدن به چنين راهي، نهي فرموده است». «زبير» آمد و گفت: «ما از حواب چندين فرسخ گذشته ايم!!». «عـايـشـه» گـفـت: «افـرادي را داري كـه شهادت بدهند اينجا حواب نيست تا خاطرم آسوده شود؟!».

زبير، پنجاه نفر را با رشوه خريد و براي آنان پولي قرارداد تا نزد عايشه قسم بخورند و شهادت بدهند كه اينجا «حواب» نيست، «فكانت هذه اول شهادة زور في الاسلام» [1] رشـوه، لـبـاسـهاي مختلفي دارد، گاهي جهت جعل فضيلت براي افراد بي هويت و بي ريشه است و گـاهـي هـم براي سلب فضيلت از انسانهاي پاك سرشت مي باشد، چنانچه معاويه، هزار درهم به «سـمـرة بـن جـنـدب» مـي دهـد تـا آيـه شـريـفـه: (و من الناس من يشري نفسه ابتغا مرضات اللّه) [2] را دربـاره «ابـن مـلـجم» روايت كند و آيه شريفه: (و من الناس من يعجبك قوله في الـحـيـاة الـدنيا) [3] را در حق اميرالمؤمنين (ع) نقل كند، ولي «سمره» به اين مبلغ راضي نمي شود، معاويه رشوه را به چهار هزار درهم افزايش مي دهد تا او بپذيرد [4] آري، ايـن عـلاقـه بـه مـال دنـيـا اسـت كـه بـراي آن، شـهـادت نـاحـق مي دهند و فضيلتي را از اميرالمؤمنين (ع) سلب مي كنند و گاهي هم اشراف كوفه را به جنگ حسين (ع) آماده مي كنند و به خاطر همين درهم و دينار است كه به قول «ابن عباس» وقتي سكه زده شد، شيطان به آنها نگاهي كـرد و آنـها را روي چشمانش گذاشت و سپس به سينه اش چسباند، آنگاه از روي خوشحالي فرياد كـشـيد و گفت: «شما نور چشم من و ميوه دل من هستيد! اگر انسانها فقط شما را دوست بدارند كافي است و براي من مهم نيست كه بت پرستي نكنند (زيرا شما بهترين بت هستيد»). «ان اول درهـم و ديـنـار ضـربا في الارض نظر اليهما ابليس فلما عاينهما اخذهما فوضعهما علي عـينيه ثم ضمهما الي صدره، ثم صرخ صرخة ثم ضمهما الي صدره ثم قال: انتما قرة عيني و ثمرة فؤادي ما ابالي من بني آدم اذا احبوكما ان لا يعبدوا و ثناحسبي من بني آدم ان يحبكما» [5] .


پاورقي

[1] الحديد، 9 /311.

[2] بقره / 207.

[3] بقرة / 204.

[4] الحديد، 4 /73 معجم رجال الحديث، 8 /306.

[5] تفسير نمونه، 27 /322.