بازگشت

نجات پيامبر از مرگ قطعي


«اربد بن قيس و عامر بن طفيل» در مدينه خدمت پيامبر (ص) رسيدند عامر عرض كرد: يا رسول اللّه (ص)! اگر مسلمان شوم براي من چه امتيازي قرار مي دهيد. حضرت فرمود: «لك ما للمسلمين و عليك ما عليهم». «مـانند همه مسلمين با تو رفتار مي شود، آنچه براي همه است براي تو هم خواهد بود و آنچه عليه آنان است بر تو نيز همان خواهد بود». عامر: «اگر مسلمان شوم مرا بعد از خودت، جانشين قرار مي دهي؟».

پيامبر(ص): «جانشيني من براي تو و اقوامت نخواهد بود، ولي لجام اسبها براي تو باشد». عـامـر: «پـس پـشـم براي من و كلوخ براي شما! كنايه از اينكه منافع، براي من و ضررها براي شما باشد». پيامبر (ص): «خير». عـامـر چـون نـتـيـجـه نـگرفت، تهديد كرد و گفت: «لاملا نها عليك خيلا و رجالا، اسب سواران و پيادگان را عليه شما بسيج مي كنم!!!». پيامبر (ص): «خداوند مانع اقدام تو خواهد شد».

ايـنـجا بود كه «عامر» براي كشتن پيامبر (ص) با «اربد» نقشه اي طرح ريزي كرد،به او گفت: «من پيامبر (ص) را به حرف زدن مشغول مي كنم و تو به طور ناگهاني به او حمله كن و او را به قتل برسان و بعد از كشته شدن محمد (ص) كار ما به جنگ نمي كشد و با گرفتن ديه از ما، قضيه خاتمه پيدا مي كند!!!. «عامر» به طرف حضرت حركت كرد و گفت: «بيا كه با تو كلامي دارم». چـون حـضـرت را به طرف ديوار آورد، «اربد» شمشير را بالا برد كه به پيامبر (ص) حمله كند اما ناگاه دستش خشك شد و اقدامش عليه آخرين رسول الهي، خنثي گرديد [1] .


پاورقي

[1] الميزان، 11 /329.