بازگشت

كلام امام حسين به يك رهگذر


«ان هـؤلا اخـافـونـي و هـذه كـتب اهل الكوفه و هم قاتلي، فاذا فعلوا ذلك و لم يدعواللّه محرما الا انتهكوه بعث اللّه اليهم من يقتلهم حتي يكونوا اذل من فرام الامة». «ريـاشـي» از مـردي كـه نـامـش را ذكر نكرده، نقل مي كند كه آن شخص مي گويد بعد از انجام مـناسك حج، از همسفرانم جدا شده و به تنهايي راه مي رفتم كه خيمه هايي نظرم را جلب كرد، به طـرف خـيـمـه هـا رفتم تا به خيمه كوچكي رسيدم و از صاحب خيمه سؤال كردم، گفتند خيمه حسين (ع) است جلو خيمه حضرت را ديدم كه نشسته و مشغول خواندن نامه ها مي باشد. اين شخص از اينكه در چنين زماني حضرت را در چنين مكاني مشاهده مي كند، تعجب كرده است، زيـرا تـصـور مـي كرد كه امام (ع) بايد الان در مكه معظمه پاسخگوي مسائل ديني مردم باشد، لذا سؤال مي كند. «بابي انت و امي! ما انزلك في هذه الارض القفرا التي ليس فيها ريف و لا منعة». «پـدر و مـادرم فـداي شـما باد! چه باعث شده كه به اين سرزمين آمده اي كه نه آب و علفي براي حيوانات است و نه سنگري كه خود را حفظ كنيد؟».

امام (ع) در پاسخ فرمود: «هؤلا اخافوني و هذه كتب اهل الكوفة و هم قاتلي». «ايـنـان مرا ترساندند و اين هم نامه هاي مردم كوفه است و همينها مرا خواهند كشت، اما وقتي مرا كـشـتند و هيچ حرمت الهي نماند مگر آنكه آن را شكستند، خداوند متعال شخصي را بر آنان مسلط مي كند تا آنان را بكشد و از كهنه حيض هم پست ترخواهند شد» [1] مـحـقـق مـتتبع «شيخ فضل علي قزويني «قدس سره» مي فرمايد: «در بعضي از نسخ به جاي كـلـمه اخافوني، «اخوتي» آمده و ظاهرا اين صحيح مي باشد و اين ملاقات در «ذات عرق» و اقع شده است» [2] .


پاورقي

[1] البداية و النهاية، 8 /169 مقتل الحسين، مقرم 204.

[2] الامام الحسين و اصحابه 1 /161.