بازگشت

تحقق پيشگويي سيدالشهداء


دستگاه بني اميه مي خواستند با كشتن حسين (ع) پايه هاي حكومت خود را تقويت كنند در حالي كه انـسـان از راه مـعصيت به جايي نمي رسد، اكنون پايان و انقراض ذلت بار حكومت اموي را بنگريد تا كلام امام حسين (ع) بهتر روشن شود. «ابـوالعباس سفاح» اولين خليفه عباسي، در «حيره» بر تخت خلافت تكيه زده بود و عده اي از بـني هاشم و بني اميه هم اطراف تخت، دور او حلقه زده بودند كه دربان خليفه آمد و گفت: «مرد سـيـاه چـهـره اي سوار بر اسب، نقاب از چهره بر نمي گيرد و خودش را هم معرفي نمي كند، اجازه ورود به مجلس را مي خواهد». سـفاح گفت: «اجازه دهيد وارد شود كه وي غلام ما «سديف»است» وقتي سديف وارد مجلس شـد، چهره هايي را اطراف خليفه ديد كه تا ديروز، اطراف خلفاي اموي را گرفته بودند و براي آنان تـمـلـق و چـاپـلوسي مي كردند و در كشتن حسين (ع) و زيد و يحيي و ديگر اولاد بني هاشم شركت كـردنـد، امـروز هـم كـه ورق بـر گـشته، ثنا گوي «سفاح» شده اند و نان را به نرخ روز و ساعت مـي خـورنـد، لـذا بـرخاست و اشعاري را در مدح خليفه عباسي و ذم خلفاي اموي، انشاد كرد كه به اختلاف نقل شده ولي آنچه را ابن الحديد از ابوالفرج نقل كرده، به دو بيت آن بسنده مي كنيم:



واذكرن مصرع الحسين و زيد

وقتيلا بجانب المهراس



والقتيل الذي بحران امسي

ثاويا بين غربة و تناس



«كشته شدن حسين و زيد و حمزه سيدالشهدا (ع) را به يادآور و فراموش مكن». «همينطور كشتن ابراهيم بن محمد كه همه اينها دفن شدند در حال غربت و فراموشي». «مـهراس» نام آبي در احد و مراد حمزه سيدالشهدا (ع) است و قتيل حران، «ابراهيم بن محمد بن علي امام» است. رنـگ سـفاح، متغير و بدنش دچار رعشه شد يكي از فرزندان «سليمان بن عبدالملك» به ديگري گفت: «به خدا قسم! اين غلام ما را به كشتن داد». سفاح گفت: «كسي از فرزندان خود را در اينجا نمي بينم و شما همه را كشتيد اينجا بود كه جلادان به مجلس حمله كردند و تمام بني اميه را كشتند مگر «عزيز پسر عمر بن عبداللّه العزيز» كه متوسل بـه «داوود بـن علي» شد، لذا به خاطر سوابق پدرش، مورد عفو قرار گرفت و سفاح طي دستور العملي به فرمانداران خود دستورداد كه بني اميه را هر كجا ديديد، بكشيد. وقـتي هم كه سر «مروان حمار» را نزد سفاح آوردند، سجده اي طولاني كرد و گفت: «الحمد للّه الذي قد قتلت بالحسين (ع) الفا من بني امية». «خدا را شكر كه با كشتن هزار نفر از بني اميه، انتقام خون حسين (ع) را گرفتم». ذلت و خواري بني اميه حتي دامنگير مردگانشان هم گرديد، «هشام بن عبدالملك» كسي است كـه دسـتـور داد جـنـازه زيـد بن علي (ع) را آتش بزنند و خاكسترش را به باد دهند، بعد از انقراض بـنـي امـيـه، «عـمـرو بـن هـانـي» مي گويد با «عبداللّه بن علي» براي نبش قبور بني اميه به «قـنـسـريـن» رفـتيم، قبر هشام را نبش كرديم و جنازه او را در آورديم و عبداللّه هشتاد تازيانه به بدنش زد، آنگاه بدن را سوزاند و همينطور جنازه «سليمان بن عبدالملك، وليد، و عبدالملك و يزيد بن معاويه» [1] .


پاورقي

[1] شرح ابن ابي الحديد، 7 /125 ـ 131.