بازگشت

روضه


پـيامبر (ص) هر روز به جلو حجره اميرالمؤمنين و فاطمه (ع) مي آمد و دستگيره درب را مي گرفت و مـي فـرمـود: «السلام عليكم اهل البيت، انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» [1] آنـگـاه پـس از چـنـد روز از رحـلـت پيامبر (ص)، عمر جلو همين خانه آمد و گفت:«لتخرجن او لاحرقنها علي من فيها! فقيل يا اباحفص! ان فيها فاطمة!! فقال: و ان!!» [2] .



ايضرم النار بباب دارها

وآية النور علي منارها



اهكذا يصنع بابنة النبي

حرصا علي الملك فيا للعجب



ولست ادري خبر المسمار

سل صدرها خزانة الاسرار



در گلشن رسالت، آتش زبانه مي زد

گل گشته بود خاموش، بلبل ترانه مي زد



در بوستان توحيد، يك ناشكفته گل بود

گر مي گذاشت گلچين، اين گل جوانه مي زد



من ايستاده بودم ديدم كه مادرم را

دشمن گهي به كوچه، گاهي به خانه مي زد



گرديده بود همدست، قنفذ با مغيره

او با غلاف شمشير، اين تازيانه مي زد



امـام مـجتبي (ع) به مغيره فرمود: «انت ضربت فاطمة بنت رسول اللّه (ص) حتي ادميتها و القت ما في بطنها» [3] .


پاورقي

[1] وفا الوفا، 1 ـ 2، 467.

[2] الامامة و السياسه، 1 /19.

[3] سفينه، «غير»، بحار، 43 /197.