بازگشت

روضه


چـون اهل بيت نزديك دمشق رسيدند، «ام كلثوم» به شمر گفت، وقتي به شهر رسيديم، ما را از راه خـلـوتـي ببر تا مردم ما را كمتر ببينند و هم چنين سرها را از ميان محمل ها ببريد و ما را دورتر از سرها قرار بدهيد تا مردم كمتر به ما نگاه كند زيرا آنقدر به ما نگاه كردن كه ما خجالت مي كشيم اما آن نـانجيب بر عكس اهل بيت را از محل اي پر جمعيت عبور داد «فاحملنا في درب قليل النضارة فـقـد خـزينا من كثرة النظر الينا» آنگاه اهل بيت را با همين وضع وارد مجلس يزيد كردند: «قال علي بن الحسين (ع): ماظنك برسول اللّه (ص) لو رانا علي هذه الصفة» [1] .



كي روا بودن و لي كردگار

تا چهل منزل شود اشتر سوار



آن يكي گفتا كه اينان كيستند

ديگري گفتا مسلمان نيستند



آن يكي گفتا كه اين بيمار كيست

ديگري گفتا كه بابش خارجي است



آن يكي گفتا عجب افسرده است

ديگري گفتا برادر مرده است




پاورقي

[1] ملهوف، 73.