بازگشت

روضه


چـون اهـل بـيت از شام به مدينه در حركت بودند، به راهنماي قافله گفتند: «مربنا علي طريق كـربـلا، فـوصلوا الي موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبداللّه الانصاري رحمه اللّه و جماعة من بني هـاشم و رجالا من آل رسول اللّه (ص) قد و ردوا لزيارة قبر الحسين (ع) فوافوا في وقت واحد و تلاقوا بالبكا والحزن واللطم و اقاموا المتم المقرحة للاكباد» [1] .



آه از آن ساعت كه با صد شور و شين

زينب آمد بر سر قبر حسين



السلام اي كشته راه خدا

السلام اي نور چشم مصطفي



السلام اي شاه بي غسل و كفن

السلام اي كشته دور از و طن



السلام اي تشنه آب فرات

السلام اي كشتي بحر نجات



بهر تو امروز مهمان آمده

خواهرت از شام ويران آمده



چون تو رفتي بي كس و ياور شدم

دستگير فرقه كافر شدم



آتش كين كوفيان افروختند

خيمه ما را به آتش سوختند



الغرض از كوفه تا شام خراب

گر چه ما ديديم ظلم بي حساب



ليك دارم شكوه ها از اهل شام

كز سر ديوار و از بالاي بام



آه از آن ساعت كه از روي غضب

زاده سفيان يزيد بي ادب



در حضور خواهر گريان تو

چوب مي زد بر لب و دندان تو




پاورقي

[1] ملهوف 82.