بازگشت

تشابه امام حسين و حضرت يحيي


بـيـن حـضرت يحيي و ابا عبداللّه الحسين (ع) تشابه زيادي وجود دارد مرحوم «محدث قمي» به هشت وجه آن اشاره كرده است:

1 ـ قبل از و لادت اين دو بزرگوار، كسي همنام يحيي و حسين (ع) نبوده است [1] .

2 ـ مدت حمل هر دو، شش ماه بوده است.

3 ـ قـبـل از ولادت هر دو، اخبار آسماني به ولادت و جريانات هر دو آمده است، چنانچه در ذيل آيه شريفه: (حملته امه كرها و وضعته كرها)، محدثين و مفسرين اين مطلب را نقل كرده اند.

4 ـ گـريـسـتـن آسمان بر هر دو، چنانچه قطب راوندي نقل كرده است كه: «بكت السما عليهما اربعين صباحا».

5 ـ قاتل هر دو، ولد الزنا بوده است.

6 ـ سـر هر دو را در طشت طلا گذاشتند، اما سر يحيي (ع) را در طشت بريدند كه خونش به زمين نـريـزد كـه موجب شدت غضب الهي شود، به خلاف امام حسين (ع) كه سر مباركش را روي زمين كربلا بريدند.

7 ـ تكلم سر يحيي و سيدالشهدا (ع).

8 ـ انتقام الهي براي حضرت يحيي و امام حسين (ع) [2] بي اعتباري دنيا و مرگ عجيب و اثق. چون در كلام امام حسين (ع) سخن از بي اعتباري دنيا آمده، خوب است شاهدي از تاريخ آورده شود تا كلام حضرت، بهتر و بيشتر روشن شود. «واثـق عـبـاسـي» نـهـمين خليفه از بني عباس و نوه «هارون الرشيد» است «احمد بن محمد و اسـطي» مي گويد: در بيماري واثق من جز پرستاران واثق بودم، حالت بيهوشي به او دست داد و خـيـال كـردم از دنيا رفت، لذا من برخاستم و جلو واثق آمدم تا از حال او خبري بگيرم كه ناگاه چـشمان خود را باز كرد، آنچنان چشمهايش نافذ و با هيبت بود كه نزديك بود بميرم، همينطور به عقب برگشتم اما قبضه شمشيري كه به كمر بسته بودم به درب گير كرد و من به زمين خوردم، مدتي گذشت تا واثق مرد و من آمدم دهان و چشمهاي او را بستم. مـامـوريـن آمـدنـد و فرش گرانبهايي كه زير پاي خليفه بود، جمع كردند و به خزانه برگرداندند «احـمد بن ابي داوود قاضي» به من گفت: ما به دنبال تعيين خليفه و بيعت با او مي رويم، تو هم اينجا باش تا جنازه او را دفن كنيم». «احـمـد واسطي» مي گويد: «همينطور كه بيرون اطاق نشسته بودم، ناگاه صداي ضعيفي را احـسـاس كـردم، داخـل اتاق شدم تا ببينم چه خبر است: فاذا جرذ قد دخل من بستان هناك فاكل احـدي عـيـنـي الـواثق فقلت: لا اله الا اللّه هذه العين التي فتحهامن ساعة فاندق سيفي هيبة لها صارت طعمة لدابة ضعيفة» [3] «ديـدم چـندين موش از باغ آمده اند و يكي از چشمان خليفه را خورده اند گفتم لا اله الا اللّه، اين چشمي كه تا ساعتي قبل، آنچنان با هيبت بود كه به خاطر آن، بر زمين خوردم، اما بعد از لحظاتي غذاي حيوان ضعيفي شد».


پاورقي

[1] سـيـوطي نـقـل مي کند که: «لم يعرف هذا الاسم في الجاهلية، ان اللّه حجب اسم الحسن و الحسين حتي سمي بهما النبي (ص) ابنيه». «دو نـام حسن و حسين را در جاهليت کسي نمي دانست، خداوند اين دو اسم را مخفي کرده بود تا پيامبر (ص) فرزندانش را به اين نام نهاد»، (تاريخ الخلفا، 187).

[2] منتهي الامال، 1 /538.

[3] مراة العقول، 6 /111 حياة الحيوان، 1 /118، «اوز».