بازگشت

زندگي سياسي عبدالله بن عمر


«عبداللّه» بعد از عثمان با اميرالمؤمنين (ع) بيعت نكرد و گفت: «هر وقت همه بيعت كردند من آخرين فردي هستم كه بيعت مي كنم!!». مالك اشتر خطاب به علي (ع) گفت: چون از شمشير شما واهمه ندارد، بيعت نمي كند». حضرت فرمود: «لست اريد منه علي كره من بيعت اجباري نمي خواهم» [1] امـا ذلـت و خـواري او به جايي رسيد كه شبانه با عجله بر حجاج بن يوسف وارد شد و با او به عنوان نماينده عبدالملك مروان بيعت كرد، اكنون اين شما و اين تاريخ. بـعـد از كـشـته شدن «عبداللّه بن زبير» به دست حجاج، عبداللّه بن عمر از ترس، شبانه در خانه حجاج را زد تا به وسيله او با عبدالملك مروان بيعت كرده باشد، چون از پيامبر (ص) شنيده بود كه «من مات و لا امام له مات ميتة الجاهلية». حجاج هم آنقدر او را خوار كرد كه: «اخرج رجله من الفراش فقال: اصفق بيدك عليها» [2] «بـا همان حالت خوابيده، پاي خود را از رختخواب درآورد و گفت: حال برخاستن و دست دادن با تو را ندارم، دست خود را به عنوان بيعت به پاي من بزن». وقتي عبداللّه از شهادت حسين آگاه شد، نامه اي براي يزيد نوشت كه:«فقد عظمت الرزية و جلت المصيبة و حدث في الاسلام حدث عظيم و لا يوم كيوم الحسين». يزيد در پاسخ نوشت: «اي احمق! اگر ما بر حق هستيم پس از حق خود دفاع كرده ايم و اگر هم بر حق نيستيم، پدرت اول كسي بود كه اين اساس را بنا گذاشت» [3] عبداللّه بن عمر، جرياني هم با «عبداللّه بن مطيع» دارد كه در احوالات عبداللّه بن مطيع متعرض شديم [4] .


پاورقي

[1] الحديد، 4 /9.

[2] الحديد، 13 /242.

[3] بحار، 45 /328.

[4] بحار، 29 /332.