بازگشت

روضه


در روز عاشورا دو نفر را سنگباران كردند:

اول: «عـابس بن شبيب شاكري»است كه چون نتوانستند او را از پاي درآورند، عمر سعد صدا زد «ارضخوه بالحجارة» عابس با ديدن اين صحنه، زره را از تن در آورد [1] .



وقت آن آمد كه من عريان شوم

جسم بگذارم سراسر جان شوم



آزمودم مرگ من در زندگي است

چون رهم زين زندگي، پايندگي است



دوم: «سـيـد الـشـهـدا (ع)» را هم سنگباران كردند، در آن لحظات آخر از فرط خستگي مقداري ايستاد تا تجديد نيرو نمايد: «اذا اتـاه حـجـر فوقع علي جبهته فاخذ الثوب ليمسح الدم عن جبهته فاتاه سهم مسموم له ثلاث شعب». «سـنـگـي بـر پـيشاني مبارك اصابت كرد، حضرت پيراهن را بالا زد كه خونها را تميز كند، تير سه شعبه اي كه مسموم بود، بر سينه حضرت اصابت كرد».



فلك سنگي فكند از دست دشمن

به پيشاني و جه اللّه احسن



چو زد از كينه آن سنگ جفارا

شكست آئينه ايزد نمازا




پاورقي

[1] ابصار، 76.