بازگشت

ملاقات امام حسين (ع) با ابن عباس


«يابن عم! اني واللّه لاعلم انك ناصح مشفق و لكني ازمعت و اجمعت علي المسير» [1] از مـلاقاتهاي سيدالشهدا (ع) در مكه معظمه، ملاقاتي است كه بين حضرت و «عبداللّه بن عباس» واقع شده است. «ابـن عـبـاس» به خدمت امام (ع) مي رسد و از تصميم آن حضرت جويا مي شود امام (ع) در پاسخ مي فرمايد: «امروز و فردا به طرف عراق خواهم رفت». اما «ابن عباس» آن حضرت را به شدت بر حذر مي دارد و مي گويد، اگر واقعا مردم كوفه خواهان شـمـا هستند، ابتدا محيط را با بيرون كردن استاندار يزيد و دشمنان شما، آماده كنند، آنگاه تشريف ببريد و من در اين سفر بر شما مطمئن نيستم. «فقال له حسين: و اني استخيراللّه و انظر ما يكون». «حضرت فرمود: در اين مورد از خداي متعال طلب خير مي كنم تا ببينم چه مي شود». الـبـته در اينجا استخاره اصطلاحي منظور نيست بلكه مؤمن كارهارا به خداوند وا مي گذارد تا او آنچه مصلحت بنده است مقدر فرمايد. «ابن عباس» مجددا شب يا فرداي همان روز به خدمت حضرت رسيد و عرض كرد: «يابن عم! اني اتصبر و لا اصبر، اني اتخوف عليك في هذا الوجه الهلاك و الا ستئصال». «اي پـسـر عـمو! هر چند به ظاهر صبر كنم، اما در واقع، تحمل فراق شما را ندارم و در اين سفر بر شـما بيمناك هستم كه كشته شوي و فرزندانت اسير و بيچاره شوند و چنانچه در رفتن اصرار داري، حـداقل به طرف يمن برو، چون شيعيان پدرت در آنجا هستند و سرزميني است كه داراي كوههاي مرتفع و بلند مي باشد كه دشمن نمي تواند در آنجا نفوذ پيدا كند». امام (ع) در پاسخ فرمود: «اي پـسـر عـمو! به خدا قسم! مي دانم كه تو خيرخواه من هستي، اما من تصميم خود را گرفته ام و اين مردم تا مرا نكشند، دست از من برنمي دارند، اما بعد از من، دچار ذلت و زبوني مي شوند».


پاورقي

[1] طبري، 5 /384، تاريخ کامل، 4 /37.