بازگشت

كلام امام حسين بـه عبدالله بن مطيع


«اما و قتي هذا اريد مكة، فاذا صرت اليها استخرت اللّه في امري بعد ذلك». در مسير حركت سيدالشهدا (ع) به سمت مكه، حضرت با «عبداللّه بن مطيع» برخورد كردند كه مـشـغـول حـفر چاه بود عبداللّه به امام (ع) عرض كرد: حفر چاه تمام شده و مقداري آب درآمده، دعـايـي بفرماييد كه بركت كند، حضرت مقداري از آب چاه را طلبيد و نوشيد و مضمضمه كرد و به درون چاه ريخت و آب گوارا شد بعد به حضرت عرض كرد عازم كجا هستيد؟

. امـام (ع) فـرمـود: «الان بـه قصد مكه مي روم و بعد از آن براي مقصدم از خداي تعالي خيرخواهي طلب مي كنم كه آنچه مصلحت بنده است براي من قرار دهد». عـبـداللّه: «مـن هـم مي خواهم خداوند آنچه خير و مصلحت است براي شما قرار دهد ولي به شما نـكـتـه اي را عـرض مي كنم، اميدوارم كه آن را بپذيريد، و قتي به مكه رسيديد بپرهيزيد از اينكه به سوي كوفه برويد، زيرا پدرت در آنجا كشته شد و برادرت آماج طعنه ها و دشنامها قرار گرفت، شما ملازم حرم باشيد كه سيادت و آقايي شما محفوظ خواهد ماند، به خدا قسم! اگر شما كشته شويد، خاندان شما به خاطر شما كشته مي شوند». حـضرت از او تشكر كرد و خداحافظي نمود تا به مكه معظمه رسيد، چون نگاه حضرت به كوههاي اطراف مكه افتاد، اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: «ولما توجه تلقا مدين قال عسي ربي ان يهديني سوا السبيل» [1] .


پاورقي

[1] تاريخ الاسلام، ذهبي، 8 (حوادث سنه 61) تاريخ الکامل، 4 /19 حياة الحسين، 2 /306.