بازگشت

ملاقات امام حسين با جابر بن عبدالله انصاري


«يـا جـابـر! قـد فعل اخي ذلك بامر اللّه و امر رسوله، و اني ايضا افعل بامر اللّه و امررسوله، اتريد ان استشهد لك رسول اللّه (ص) و عليا و اخي الحسن بذلك الان؟» [1] يـكـي از مـلاقـاتـهاي سيدالشهدا (ع) در مدينه با «جابر بن عبداللّه انصاري» [2] ،است كه از امـام (ع) در خـواست مي كند كه مانند برادرش امام مجتبي (ع) صلح كند و از رفتن به عراق صرف نظر نمايد. امـا حضرت در پاسخ مي فرمايد: «آنچه را برادرم انجام داد به فرمان خدا و پيامبر (ص) بود و آنچه را هـم مـن انـجـام مـي دهـم، بـه دسـتـور خـدا و پـيـامـبر (ص) است و اگر بخواهي، بر اين مطلب، پيامبر (ص) و اميرالمؤمنين (ع) و برادرم را هم شاهد مي آورم». «جـابر» مي گويد: «اينجا حضرت نگاهي به آسمان كرد و درهاي آسمان باز شد كه پيامبر(ص)، و عـلـي (ع)، حـسـن، حمزه و جعفر را ديدم كه به زمين فرود آمدند من ترسان و هراسان برخاستم پـيامبر (ص) فرمود: آيا به تو نگفتم كه درباره حسن، مؤمن نيستي مگر آنكه تسليم امر همه امامان شوي و اعتراض نكني؟

آيا مي خواهي جايگاه معاويه و يزيدرا ببيني؟.

عـرض كـردم: آري يا رسول اللّه (ص)، آنگاه پايش را به زمين زد و زمين شكافته شد و دريايي پديدار گـشـت آن نيز شكافته شد، باز زميني آشكار گرديد تا هفت زمين و دريا و زير همه اينها آتش بود كـه ولـيد بن مغيره، و ابوجهل و معاويه طاغي و يزيد را به يك زنجير بسته بودند و شياطين را هم به آنان ملحق كرده بودند. بـعـد فـرمود: سرت را بالا كن، درهاي آسمان را گشوده ديدم كه بهشت بالاي آن بود آنگاه رسول خـدا (ص) بـا كساني كه همراهش بودند بالا رفتند، چون به فضا رسيدند، پيامبر (ص) حسين (ع) را صـدا زد و فـرمـود: يـا بـنـي! الحقني، پسرم به من ملحق شو پس همگي در بهشت در آمدند آنگاه پيامبر (ص) مرا صدا زد و فرمود: اي جابر! اين فرزندم با من است پس تسليم امر او باش و در او شك مكن تا اينكه مؤمن باشي. جابر مي گويد: چشمان من كور باد اگر آنچه را از رسول خدا (ص) نقل كردم، نديده باشم». اين داستان تاريخي، حاوي غرايبي است كه لازم است توضيح داده شود: 1 ـ آيا امكان رؤيت پيامبر (ص) و ائمه (ع) بعد از رحلت آنان و جود دارد؟.

2 ـ آيا امكان ديدن عذابهاي برزخي يا نعمتهاي برزخي هست؟.

3 ـ ايـن جـريـان و قتي اتفاق افتاده كه يزيد در قيد حيات بوده، آن وقت جابر چگونه عذاب يزيد را ديده است؟.

پاسخ سؤال اول. اما درباره سؤال اول، ترديدي نيست كه مي توان پيامبر و امام (ع) را ديد، چنانچه «ابن قولويه» در روايـتـي از امـام صـادق (ع) نـقـل مي كند كه در روز عاشورا، شخصي صيحه مي زد كه اي مردم! پـيـامـبـر (ص) را مـي بينم كه ايستاده و به زمين نگاه مي كند و گاهي هم نگاهي به شما مي كند: «اخاف ان يدعوا اللّه علي اهل الارض فاهلك فيهم». «مي ترسم اهل زمين را نفرين كند من هم در ميان آنها هلاك شوم». چـون اين خبر منتشر شد و نزديك بود در ميان لشكر عمر سعد ايجاد بلوا كند، گفتند اين شخص ديوانه است. راوي به امام صادق (ع) عرض كرد، آن شخص كي بود كه فرياد مي زد؟

امام صادق (ع) فرمود: «ما نراه الا جبرئيل، جز جبرئيل كسي ديگر نبود كه بتواند پيامبر (ص) را ببيند» [3] .


پاورقي

[1] الثاقب في المناقب، 322، نفس المهموم، 35 (فصل3).

[2] «جـابر بن عبداللّه انصاري» از صحابه جليل القدر پيامبر (ص) و پدرش «عبداللّه انصاري» از شهداي احد است «جابر» در غزوه بدر و هيجده غزوه از غزوات پيامبر (ص) شرکت کرده و سلام آن حـضرت را به حضرت باقر العلوم (ع) رسانده است وي آخرين صحابه پيامبر (ص) است که در سنه 78 وفات کرده است. «جـابـر»، لـوح حـضرت فاطمه (س) را ديده که اسامي ائمه (ع) در آن منقوش بوده و از روي آن، اسـتـنـسـاخ کـرده اسـت وي اولـين زاير قبر امام حسين (ع) است که در اربعين به همراه عطيه، آن حضرت را زيارت کرده است جابر، عصا به دست در کوچه هاي مدينه راه مي رفت و مي گفت: «عـلـي خـيـر الـبشر، فمن ابي فقد کفر، يا معاشر الانصار! ادبوا اولادکم علي حب علي فمن ابي فلينظر في شان امه». امـا ايـنکه چرا «جابر، ابن عباس و محمد بن حنفيه» در و اقعه کربلا شرکت نکردند، محققين هر يـک پـاسـخـهـايي داده اند، پاسخ مرحوم «علامه مامقاني» را در احوالات «محمد ابن حنفيه» ذکـرکـرديـم، طـالـبين مراجعه فرمايند (سفينه، «جبر» رجال کشي ص 40 ش 86 معجم رجال الحديث،4 /14).

[3] کامل الزيارات، باب 108، 336.