بازگشت

گفتگوي ام سلمه با عايشه


وقتي «طلحه و زبير» به مكه مي روند و عايشه را براي بردن به ميدان جنگ جمل حاضر مي كنند، ام سـلـمـه مطلع مي شود و بر طبق بعضي از نقلها، نامه اي مي نويسد و يا حضورا نزد عايشه مي رود و او را از رفـتـن به سمت عراق بر حذر مي دارد و به عايشه مي گويد كه تو به نص آيه شريفه: (وقرن في بيوتكن) [1] موظف به نشستن در خانه هستي. «ام سلمه» به او مي گويد: تو حريم رسول خدا (ص) هستي و با شكسته شدن تو، حريم پيامبر (ص) هم شكسته مي شود، با نشستن در خانه، بايد حرمت پيامبر (ص) را حفظ كني قرآن دامن تو را جمع كرده و تو با بيرون رفتن خود، آن را آشكار مكن اگر چنين و ظيفه اي داشتي حتما پيامبر (ص) به تو دستور مي داد، بلكه تو را از آن نهي هم كرده است: «ان عمود الاسلام لا يثاب بالنسا ان مال، و لا يراب بهن ان صدع». «اگـر سـتـون اسلام كج شود، به وسيله زنها راست نگردد و اگر رخنه اي پيدا كند، به دست زنها مـرمـت نشود بهترين چيزي كه براي زنها نيكوست اين است كه چشم خود را از نامحرم بپوشانند و حـيا داشته باشند و رفت و آمد را كم كنند اگر پيامبر (ص) را در ميان اين صحراها و راهها ببيني چه پـاسـخي داري؟!

كارهايت بر خداوند تعالي پوشيده نيست و بر پيامبر وارد خواهي شد، در حالي كه پـرده حـريـمـش را دريـده اي اگـر مـن مـسـيـر تو را بروم و بعد به من بگويند وارد بهشت شو، از پـيـامـبـر (ص) خـجالت مي كشم در حالي كه حريمش را شكسته ام، خانه ات را حصار خود گردان و پـشـت پـرده بـودن را قـبـر خـودت قـرار بـده تـا رسول خدا (ص) را ملاقات كني كه بدينوسيله خـدا را اطـاعـت كرده و دين خدا را ياري نموده اي و اگر تو را به ياد جمله اي بيندازم كه خودت هم آن را مـي دانـي، آنـچـنـان مـي سـوزي و آتـش مـي گيري كه اگر افعي انسان را بگزد، آدم آنگونه مي سوزد». «عـايـشـه» گـفت: «چنين نيست كه تصور كرده اي بهترين راه همين مسير است كه دو دسته دچار اختلاف شده اند و به من رو آورده اند، پس اگر بنشينم گناهي مرتكب نشده ام و اگر حركت كنم راه خوبي رفته ام!!!» [2] .


پاورقي

[1] احزاب /33.

[2] الحديد، 6 /220 بحار الانوار، 32 /149 جمل، شيخ مفيد، 126 الامامة و السياسة، ابن قتيبه، 55.