بازگشت

روضه


سيد اسماعيل حميري درباره وصاياي صديقه كبري (س) چنين مي گويد:



وفاطم قد اوصت بان لا يصليا

عليها و لا يدنوا من رجا القبر



«فاطمه وصيت كرد كه آن دو نفر بر او نماز نخوانند و به قبر نزديك نشوند».



عليا و مقدادا و ان يخر جوابها

رويدا بليل في سكوت و في ستر



«علي (ع) و مقداد در تاريكي شب در خاموشي و پنهاني، بدن فاطمه (س) را دفن كنند».



بـر احـوالـم ببار اي ابر اشك از آسمان امشب

كه من با دست خود سازم گلم، در گل نهان امشب



حـسـن نـالان، حـسـين گريان، پريشان زينبين از غم

چسان آرام بنمايم من اين بي مادران امشب



گـرفـتـم آنكه بر خيزم به سوي خانه برگردم

چه گويم گر ز من خواهند مادر، كودكان امشب



زمين با پيكر رنجيده زهرا مدارا كن

كه اين پهلو شكسته بر تو باشد ميهمان امشب



ابضعة الطهر العظيم قدرها

تدفن ليلا و يعفي قبرها



ما دفنت ليلا بستر و خفا

الا لوجدها علي اهل الجفا



ما سمع السامع فيما سمعا

مجهولة بالقدر و القبر معا



يا ويلهم من غضب الجبار

بظلمهم ريحانة المختار



آيا پاره تن پيامبر (ص) بايد شبانه دفن شود و اثر قبرش مخفي بماند. شبانه و مخفيانه بخاك سپرده نشد مگر بخاطر غضبي كه بر دشمنان داشت. هيچكس تاكنون نشنيده كه كسي هم قدرش مجهول باشد و هم قبرش. واي بر آنها از غضب خداوند كه اينچنين به دختر پيامبر ستم كردند.