بازگشت

امام حسين در كنار قبر پيامبر


«الـسلا م عليك يا رسول اللّه! انا الحسين بن فاطمة، فرخك و ابن فرختك و سبطك الذي خلفتني فـي امـتـك، فـاشـهـد يا نبي اللّه! انهم خذلوني و لم يحفظوني و هذه شكواي حتي القاك، صلي اللّه عليك» [1] به دنبال مرگ معاويه در رجب سنه شصت و احضار شبانه امام حسين (ع) به دارالاماره براي بيعت بـا يزيد و نپذيرفتن آن بزرگوار، حضرت براي وداع با پيامبر (ص) به كنار روضه شريفه، مشرف شد و جملات فوق را عرض كرد كه: «سـلام بـر تـو اي رسـول گرامي! من فرزندت حسين پسر فاطمه هستم كه خيلي به من علاقه داشـتي، اي رسول خدا! شاهد باش كه اين امت رعايت ما را نكردند، اين گلايه من است تا وقتي كه شما را ملاقات كنم». عبارت «شيخ صدوق» در امالي اين است: «فلما وصل الي القبر سطع له نور من القبر فعاد الي موضعه» [2] .



شد اندر روضه سلطان لولاك

ز درد هجر، رخ مي سود بر خاك



يكي نوري در آن دم گشت ساطع

ميان عقل و عشق افتاد مانع



مشهور آن است كه سيدالشهدا (ع) در عالم رؤيا پيامبر (ص) را ديد، اكنون اين سؤال مطرح مي شود كه آيا در بيداري مي توان پيامبر يا امام و اصولا شخص متوفا را ديد يا خير؟.

اين مساله شواهد تاريخي زيادي دارد كه در صفحات آينده هم به آن اشاراتي مي شود، ولي در اين بحث به چند نمونه آن را متذكر مي شويم: بـعـد از رحـلـت پيامبر (ص) و بيعت مردم با ابوبكر، اميرالمؤمنين (ع) به او فرمود: «چطور به اين مـسـاله حاضر شدي در حالي كه پيامبر (ص) به تو دستور داده بود كه از من اطاعت كني؟

اكنون اگر پيامبر را ببيني، حاضري از خلافت كنار بروي؟».

ابوبكر گفت: «چطور مي توانم پيامبر را ببينم؟».

امـيـرالـمـؤمـنين (ع) او را به مسجد قبا آورد و رسول خدا (ص) را ديد و حضرت فرمود: «الم آمرك بالتسليم لعلي واتباعه؟، مگر به تو دستور ندادم كه تسليم علي (ع) باشي و از او پيروي كني؟».

ابوبكر حاضر شد كه خلافت را به اميرالمؤمنين (ع) بر گرداند، ولي عمر او را پشيمان كرد [3] .


پاورقي

[1] بحار، 44 /327، مقتل الحسين (ع) خوارزمي، 1 /186 الامام الحسين و اصحابه، 1 /106.

[2] امالي صدوق، مجلس 30، ص 152 بحار، 44 /312.

[3] بحار، ج22 /551 ج27 /304 ـ ج29 /25.