بازگشت

مرگ مروان


«خـالـد» پـسر «يزيد بن معاويه» حكومت را ميراث خود مي دانست و مروان اين را احساس كرده بـود، لـذا بـراي تـحـقـير خالد، با مادرش ام خالد ازدواج كرد روزي مروان به خالد گفت: «يابن الرطبة الاست! فقال له خالد: انت مؤتمن خائن». «به مادر مروان توهين كرد، خالد گفت: تو خائني هستي كه تو را امين پنداشته اند». «خـالد» با گريه، شكايت مروان را به نزد مادرش برد، ولي مادرش او را تسلي داد و گفت: چنين وانـمـود كن كه اين را به من نگفته اي چون مروان به خانه خالد رفت، به وسيله شير مسموم و يا در قـول ديگر، با همدستي كنيزان، او را در لحاف پيچيدند تا خفه شد و نامش در فهرست كساني قرار گرفت كه به دست زنها كشته شده اند [1] .


پاورقي

[1] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، 6 /165 پيغمبر و ياران، 5 /205.