بازگشت

روضه


«قـال الـراوي: ثـم ادخـل ثـقـل الحسين (ع) و نساه و من تخلف من اهل بيته علي يزيد بن معاوية لـعنهمااللّه و هم مقرنون في الحبال ثم وضع راس الحسين (ع) بين يديه ثم دعا يزيد ـ عليه اللعنة ـ بقضيب خيزران فجعل ينكث به ثنايا الحسين (ع) فاقبل عليه ابوبرزة الاسلمي و قال: ويحك يا يزيد اتنكث بقضيبك ثغر الحسين (ع)» [1] «يزيد، دستور داد زنها و بچه هاي امام حسين (ع) را در حالي كه به ريسمان بسته شده بودند، وارد مجلس كنند آنگاه سر مقدس ابي عبداللّه (ع) را مقابل خود گذاشت و با چوب خيزران به دندانهاي حسين (ع) مي زد ابوبرزه اسلمي گفت: واي بر تو اي يزيد! به لب و دنداني چوب مي زني كه خودم مرتب مي ديدم پيامبر (ص) آن لبها را بوسه مي زد».



آتش به آشيانه مرغي نمي زنند

گيرم كه خيمه، خيمه آل عبا نبود



لب تشنه كي كشند كسي را كنار آب

گيرم حسين، سبط رسول خدا نبود



دنيا نديده كودك لب تشنه را كشند

اي كاش! روي دست پدر اين جفا نبود



راس بريده را كه زند چوب خيزران

گيرم لبش به خواندن ذكر خدا نبود




پاورقي

[1] ملهوف، 74.