بازگشت

روضه


پيش بيني سيدالشهدا (ع) به فرزندش امام سجاد (ع) كه حكايت من همانند حضرت يحيي است در دو مـكـان مـحقق شد، يكي در مجلس ابن زياد و دوم در مجلس يزيد هنگامي كه دستور داد زنها و بـچـه هـا را در حـالـي كه در ريسمان بسته شده بودند، حاضر كردند: «قال علي بن الحسين (ع) انشدك اللّه يا يزيد، ما ظنك برسول اللّه (ص) لورانا علي هذه الصفة؟

». «اگر الان پيامبر (ص) بيايد و ما را در چنين صحنه اي ببيند، چه جوابي داري؟

». «ثـم و ضـع راس الـحـسـيـن (ع) بـيـن يـديـه و اجلس النسا خلفه لئلا ينظرن اليه، فراه علي بن الـحـسـيـن (ع) فـلم ياكل بعد ذلك ابدا، و اما زينب فانها لما راته اهوت الي جيبها فشقته ثم نادت بصوت حزين يفزع القلوب: يا حسيناه، يا حبيب رسول اللّه، يابن مكة و مني، يابن فاطمة الزهرا سيدة النسا، يابن بنت المصطفي؟

قال الراوي: فابكت واللّه كل من كان في المجلس» [1] «سـر مـبـارك را در مقابل خود گذاشت و زنها را در جايي نشاند كه نگاهشان به سر مبارك نيفتد، چون نگاه علي بن الحسين (ع) به سر افتاد، بعد از آن ديگر غذا نخورد و اما زينب چون نگاهش به سر بـريده افتاد، دست برد و گريبان پاره كرد، آنگاه با صداي اندوهناكي كه دلها را به لرزه در مي آورد و همه اهل مجلس را به گريه انداخت، گفت: يا حسيناه! يا حبيب رسول اللّه».



اندر سرير ناز تو خوش آرميده اي

شادي از اينكه راس حسين را بريده اي



من ايستاده بر سر پا و كسي نگفت

بنشين كه روي خار مغيلان دويده اي




پاورقي

[1] ملهوف، 75.