بازگشت

امان نامه اي كه پاره شد


«يـحـيـي بـن عـبـداللّه بـن حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب» كه به او «اثلثي» هم گفته مي شود، به منطقه ديلم رفت و در آنجا عده زيادي با او بيعت كردند. «هـارون الـرشيد» سخت به وحشت افتاد، لذا به «فضل بن يحيي» گفت: «ان يحيي قذاة في عـيـنـي» يحيي خاري در چشم من است لذا «فضل» با سپاهي عظيم حركت كرد و از راه تهديد و تـطـمـيـع بـا يـحـيي وارد مذاكره گرديد و بنا شد كه امان نامه اي براي «يحيي» بنويسند كه حـكومت، متعرض او نشود، لذا امان نامه محكمي كه هيچ راه خدشه و شبهه اي در آن نباشد، براي يحيي نوشته شد و يحيي به سلامت به مدينه بازگشت. «عبداللّه بن مصعب زبيري» نزد هارون از يحيي سخن چيني كرد و گفت: «يحيي از من خواسته بـا او بيعت كنم» اين خبر، هارون را سخت ناراحت كرد، لذا هر دو را با هم رو به رو كرد، «يحيي» او را بـا قسم خاصي سوگند داد، ولي «زبيري»استنكاف مي كرد تا به اصرار هارون به همان نحو سـوگند خورد و در اثر سوگند دروغ بعد از سه روز هلاك شد اما هارون فكرش ناراحت و مشوش بـود، لـذا دسـتـور دسـتـگيري او را صادر كرد «يحيي» امان نامه را حاضر كرد كه حق تعرض به مـن را نـداري هارون امان نامه را به «ابويوسف قاضي» داد وي گفت: «صحيح است و راهي براي ابطال آن وجود ندارد» اما «ابو البختري» گفت: «امان نامه از جهاتي مخدوش است». هـارون گـفـت: پس خودت آن را پاره كن ابوالبختري در حالي كه دستهايش مي لرزيد، آن را پاره كرد، لذا «يحيي» مجددا روانه زندان شد و به طور مشكوكي به شهادت رسيد [1] .


پاورقي

[1] معجم رجال الحديث، 20 /62 کامل ابن اثير، 6 /125 مقاتل الطالبيين ص 318.