بازگشت

روضه


«واشتد العطش بالحسين (ع) فركب المسناة يريد الفرات و العباس اخوه بيني ديه فاعترضته خيل ابن سعد فرمي رجل من بني دارم الحسين (ع) بسهم فاثبته في حنكه الشريف حتي امتلات راحتاه من الدم ثم رمي به و قال: اللهم اني اشكو اليك مايفعل بابن بنت نبيك» [1] .



توئي كعبه و حرم، توئي مكه و منا

توئي مشعر همم، توئي زمزم و صفا



توئي حجر و مستجار، توئي قبله دعا

توئي خير من يطوف، توئي خير من سعا



توئي مطلب رسول، توئي مقصد خدا

هم از ركن و هم مقام، هم از عمره هم ز حج



تو روح مصوري، تو جان مجسمي

تو نفس مجردي، تو عقل مكرمي



تو لوحي و تو قلم، تو عرش معظمي

تو آيات منزلي، تو اسما اعظمي



ز آدم مؤخري، به آدم مقدمي

توئي آيت رجا، توئي معني فرج



ز آبي كه خضر را ندادند در حيات

به قبر شريف او ببندند در ممات



ولي سوي شه نرفت، نمود آب احترام

نه در مردگي به قبر، نه در زندگي به كام



«شعر از: ميرزا يحيي مدرس اصفهاني (قده)».


پاورقي

[1] ملهوف، 49.