بازگشت

سخاوت عبدالله


وي يـكي از سخاوتمندان روزگار است كه حكايات زيادي از او نقل شده ازجمله: روزي وارد باغي شـد و غـلامي را ديد كه مشغول كار كردن است چون موقع ناهار رسيد، غلام سفره اي را باز كرد كه سـه قـرص نـان در آن بـود، سگي پيدا شد و مقابل سفره نشست، غلام يك نان را جلو سگ انداخت، حـيـوان آن را خـورد و بـاز بـه سـفره نگاه مي كرد معلوم بود كه خيلي گرسنه است غلام نان دوم و سوم را هم جلوي او انداخت و سفره را بدون اينكه خودش چيزي خورده باشد، جمع كرد. «عبداللّه» پرسيد: جيره غذاي تو هر روز چه مقدار است؟.

«غلام»: همين مقداري كه ديدي. «عبداللّه» پس براي خودت چي؟.

«غلام»: اين محله ما سگ ندارد و اين حيوان از راه دور آمده و من دوست نداشتم با شكم گرسنه برگردد. «عبداللّه»: پس امروز را چه مي كني؟.

«غلام»: روز را به شب مي رسانم. اينجا بود كه عبداللّه خطاب به رفقايش گفت: «الام علي السخا و هذا اسخي مني». «مرا به خاطر سخاوت زياد، سرزنش مي كنند در حالي كه اين غلام باسخاوت تر از من است». آنگاه باغ را خريد و به غلام بخشيد [1] .

چند نكته اخلاقي در اين داستان قابل توجه است: 1 ـ در حـد امـكـان، نـيـاز حاجتمندان را مرتفع سازيم، رسول خدا (ص) فرمود: «من قطع رجا من ارتجاه قطع اللّه منه رجاه يوم القيامة» [2] «هـر كس اميد كسي را قطع كند كه به او اميد بسته، خداوند متعال هم اميد او را در قيامت قطع مي كند».

2 ـ در مـوقـع غـذا خـوردن، اگر بيننده اي هست لقمه اي هم به او بدهيم يا تعارف كنيم، محدث خـبـيـر «شيخ عباس قمي» (قده) نقل مي كند كه در تبريز چند روزي مهمان شخصي بودم كه غذاي چند نفر را مي خورد ولي سير نمي شد، مي گفت من مبتلا به «مرض جوع» هستم و هر چه مـي خـورم سـيـر نمي شوم، چون وقتي غذا مي خوردم، سگي پيدا شد و نگاه مي كرد ولي من حتي لـقـمـه اي به او ندادم، حيوان با نااميدي نگاهي به آسمان كرد و رفت و از آن وقت من مبتلا به اين مرض شده ام [3] .

3 ـ آنـچـه را انسان در راه خداوند بدهد، ضرر نمي كند، قرآن كريم مي فرمايد: (و ما انفقتم من شي فهو يخلفه) [4] «آنچه را در راه خدا بدهيد، خداوند جبران مي كند» چنانچه آن غلام چند قرص نان به حيواني داد و از لطف خدا، صاحب باغي شد.


پاورقي

[1] حياة الحيوان، 2 /257، «کلب».

[2] حياة الحيوان، 2 /257، «کلب».

[3] کشکول ابن العلم، 160.

[4] سبا /39.