بازگشت

حاكم كوفه عوض مي شود


به دنبال مرگ معاويه، شيعيان در كوفه جمع شدند و نامه هاي مختلفي را براي حضرت نوشتند كه: «اخضرت الجنات و اينعت الثمار و اعشبت الارض و اورقت الاشجار». «بـاغها سر سبز شده، ميوه ها رسيده، گياهان روييده و برگ درختان سبز شده و لشگري آماده در خدمت شما هستند». نـامـه هـا را بـه هـمـراهـي «سـعـيد بن عبداللّه حنفي [1] و هاني بن هاني» به مكه به خدمت سيدالشهدا (ع) فرستادند. امـام (ع) در پـاسـخ نـامه فوق را نوشتند و «سعيد و هاني» را قبل از «مسلم بن عقيل» به كوفه برگرداندند. بـه دنـبـال ايـن نـامه، «مسلم بن عقيل» روانه كوفه مي گردد، حاكم شهر، «نعمان بن بشير» مي خواهد از راه مسالمت آميز، مسائل را حل كند ولي خبر به يزيد مي رسد چنانچه به حكومت كوفه نـيـاز دارد بـايد فرد ديگري را تعيين كند پس از مشاوره، «عبيداللّه بن زياد»، تعيين و روانه كوفه مي گردد و از ابتداي و رود با ارعاب و تهديد و قتل و زندان، مردم را از اطراف مسلم پراكنده مي كند تا مسلم تنها مي ماند و سرانجام، به شهادت مي رسد. عـمـده در اين نامه، روح نامه سيدالشهدا (ع) است كه حضرت، شرايط امام مسلمين را بيان مي كند كه حاكم نبايد از جاده مستقيم خارج و از محدوده كتاب و قوانين الهي، بيرون شود و از اينجا تفاوت حكومتهاي علوي و اموي روشن مي گردد.


پاورقي

[1] سـعيدبن عبداللّه جز شهداي کربلاست، بعد از ظهر عاشورا که جنگ شدت گرفت و دشمن بـه امـام حـسـيـن (ع) نـزديـک شـد، خـود را سپر بلاي حضرت قرار داده بود و تيرها و نيزه ها را به جـان مـي خـريـد کـه بـه حـضـرت اصـابـت نـکـند، تا آنکه در اثر کثرت جراحات، بر زمين افتاد و مـي گـفت:«اللهم العن عاد و ثمود، اللهم ابلغ نبيک عني السلام و ابلغه ما لقيت من الم الجراح فـانـي اردت ثوابک في نصرة نبيک ثم التفت الي الحسين فقال: اوفيت يابن رسول اللّه (ص)؟

قال: نعم انت امامي في الجنة»(ابصار، 126، اعيان الشيعه، 7 /241).