بازگشت

جريان مغيره و معاويه


«مـطرف» فرزند «مغيرة بن شعبة»است، مي گويد: پدرم خيلي به عقل و درايت معاويه معتقد بـود و هر شب كه به خانه مي آمد از سياستمداري او سخن مي گفت، شبي آمد در حالي كه مغموم و گرفته بود، فهميدم حادثه اي رخ داده است، از علت آن جويا شدم، گفت: «يا بني جئت من عند اكفرالناس و اخبثهم». پسرم! از نزد كافرترين و خبيث ترين مردم مي آيم». گـفـتـم چـه شـده؟

كـفـت: امـشـب بـا معاويه خلوت كرده بودم، به او گفتم به آرزوهايت كه مـي خواستي، رسيدي، اكنون به عدالت رفتار كن و در حق بني هاشم خوبي كن و مطمئن باش كه خطري تو را تهديد نمي كند و اين رويه باعث مي شود كه نام نيكي از تو در تاريخ باقي بماند. مـعاويه در پاسخ گفت: هيهات! هيهات! به چه نامي اميد داشته باشم كه از من باقي بماند، ابو بكر و عمر رفتند، امروز چه مقدار از آنان نام برده مي شود؟

اما نام پيامبر (ص) را مي بيني كه روزي پنج مـرتـبـه در مـاذنـه هـا بـرده مـي شود اي بيچاره! بعد از نام پيامبر (ص) چه عملي و چه نامي باقي مي ماند؟

نه، به خدا سوگند! مگر آنكه اين نام محمد (ص) دفن شود!!. «فاي عمل يبقي، و اي ذكر يدوم بعد هذا، لا ابا لك، لا واللّه الا دفنا دفنا» [1] .


پاورقي

[1] الحديد، 5، ص 129 ـ بحار الانوار، ج33، ص 169.